معلومات آخرین
Home / مختلف / سوغد در عصرهای vi-7

سوغد در عصرهای vi-7

نام «سغد» در مأخذهای گوناگون‌زبان در مدّت مدید دچار می‌شود.[1] محقّق مشهور و. تامشیک تخمینی پیش نهاد، که کلمة «سغد» از کلمة عمومیارانی برمی‌آید و معنایش «رخشیدن»، «درخشیدن» و «سوختن» است.[2] در فرهنگهای تاجیکی و فارسی کلمة مذکور تماماً دیگر خیل شرح داده می‌شود: «شبرزمین، یا خود پستی، که در آن جا آب کول می‌شود».[3] در زبان حاضرة تاجیک الحال «سغد» گفته جای را می‌گویند، که شبرزمین و باتلاق، جای کشت‌باب شاداب باشد، ولی، از افتش، این تفسیر سانیتر پیدا شده است.

هودود گیاگرفی سغد چگونه بود؟ به عقیدة سییاه عصر 7 سیون-سزن، سغد کشوریست بین دریای چو در شمال و شرق و دروازة بایسون در جنوب و غرب. معلوم، که این حدود حدود سیاسی و گیاگرفی سغد نه، بلکه مکان زندگی سغدیان می‌باشد. مأخذهای عرب و تاجیک‌زبان دوره‌های ثانی (اساساً عصرهای خ-13) ادراک همانزمانة مسئلة مذکور را تجسم نموده، به هر حال، بعضی گپهای قدیمه را هم به انابت گرفته‌اند. از این مأخذها ما واقف می‌شویم، که سغد به دو معنا: به معنای تنگ و به معنای وسیع استفاده می‌شد. سغد به معنای وسیع تمام وادی زرافشان (بعضاً ناحیه‌های بالاترین آن را استثنا می‌کردند) و وادی قشقه‌دریا می‌باشد. در این حال، تصوّری نیز معمول بود، که سغد تنها ناحیة سمرقند می‌باشد. مورخان عصرهای میانه در بارة «سغد سمرقند» بسیار سخن رانده‌اند. اینچنین «سغد بخارا» نام مفهومی هم بود. یاقوت گفته است: «گویند دو سغد هست – سغد سمرقند و سغد بخارا».[4] وادی قشقه‌دریا جزء سغد دانسته می‌شد و ضمناً، بعضی مؤلفان، مثلاً، یعقوبی کیش را پایتخت سغد گفته‌اند.[5] همة این معلومات را محقّقان مفصل تدقیق کرده‌اند.[6]

سیون-سزن و خایی چا در بارة سغد

سیون-سزن به سغد سال 629 آمد. وه‌ای می‌نویسد، که سماکیان یا سماسزن (سمرقند) – ملکیست، که از شرق به غرب طول کشیده است. اندازة پایتخت کشور برابر ترمذ بوده است. ملک سماکیان از چار طرف با مانعه‌های طبیعی محافظت شده است. مردمش خیلی بسیار. در این ملک از دیگر مملکتهای خارجه مال و ثروت نهایت پرقیمتترین بسیار جمع شده می‌ماند. زمینش حاصلخیز است و حاصل فراوان می‌دهد. دال و درخت نغز می‌سبزد (وه‌ای درختها را بیشگی نامیده است) ، گل و میوه نهایت زیاد است. در این کشور اسپهای خوش‌ذات هستند. مردم این کشور نسبت به مردم کشورهای دیگر در صنعت و هنر (موافق ترجمة دیگر – در تجارت) پیشقدم می‌باشند. اقلیم نرم و معتدل است. اهالی  سیرغیرت و پخته‌کار و ناترس و دلیر می‌باشد. این کشور در مابین کشورهای «بربری» جایی گرفته است. تمام خلقهای همسایه در خوش‌اخلاقی و نکوکاری از سغدیان عبرت می‌گیرند. پادشاه کس جسور و بی‌باک است و همه ناحیه‌های اطراف به وه‌ای اطاعت دارند. در اختیار شاه لشکر سیر‌شمار، از جمله، سربازان سواره هست. سربازانی، که سییاه آنها را «چه-کیه» نامیده است، مقام مخصوص داشتند. آنها به درجه‌ای فداکار بودند، که حتّی با شادی سوی مرگ می‌رفتند. وقتی آنها حمله کنند، یگان دشمن ایستاده‌گری کرده نمی‌توانست.

سیپس، سیون-سزن از ملکهای میماکیه یا میماخه (مایمورغ) ، سزیبودن (کبودان) ، سیویشونّیسزیه (کُشانیه) ، بوخه (بخارا) ، سزیشونّه (کیش) و غیره سخن می‌راند. اینچنین در بارة اندازة آنها معلوماتی آورده، به همة آنها یک خیل توصیف مختصر داده می‌شود: «در بابت عرف و عادت و محصولات به سماکیان (سمرقند) شباهت دارد».[7]

خایی چا (سال 726) عموماً «کشور خ و» را تصویر نموده، به هیعت آن ان (بخارا) ، سا (اشتیخان) ، ش (کیش) ، ش-لا-م (مایمورغ) و کن (سمرقند) را داخل کرده است. گرچندی هر یک این ملکها ملکی داشته باشند هم، همة آنها به عربها تابع می‌باشند. این ملکها کلان نیستند و در هر یک آنها دستة خرد سربازان هست. از چاروای این جا شتر، خچیر، گوسفند و اسپ را نام بردن ممکن. پخته می‌کارند. لباس مردم پختگین است، شلوار و جامه‌های آنها پشمین. مردان سلّة سفید می‌بندند و ریش و مویسر خود را تازه می‌تراشند. زبان آنها از زبان مردم مملکتهای همسایه فرق دارد. عرف و عادت آنها بد است – هر زنی را، حتّی مادر و خواهر خود را هم به زنی می‌گیرند. در ایران هم، مرد حق داشت مادرش را به زنی گیرد. در شش ملک دین زردشتی را می‌پرستند، دین بودا رسم نه، فقط در سمرقند یک دیر بودایی هست و آن یک راهب دارد.[8]

تعریخ سیاسی

لهال مدرکات کافی نیست، که تاریخ سیاسی سغد، علی‌الخصوص، تاریخ سیاسی ملکهای آن ترتیب داده شود. مأخذها فقط معلوماتهای بی‌ربط علی‌حده-علی‌حده می‌دهند.

در ابتدای عصر 7، موافق خبر سالنامة تاریخی در سغد سمرقند (در سالنامه نامش را «کن» گفته‌اند) آل محلی حکم می‌راند، که به نیاگان یوجی نسبت داشت (یا خود را به یوجیها منسوب اعلان می‌کرد). چنین عقیده هست، که بعد جلوس خود این آل بی تنفس قریب، که از ابتدای ایرة نو حکمرانی کرده است. عنوان ملک چجا و بود.[9] ملک سغدیان در همان وقت در «الود» نام شهر سیرآدم زندگی می‌کرد سالنامه نوشته است، که «کن دولت مقتدر است».[10] در نتیجه، حتّی خاقان خاقانی غربی ترکها دتای (سالهای حکمرانی‌اش از 575/76 تا 603) لازم دانسته است، که با ملک سغد تیشیپ (ه. شونّ و ک. شیرتار نام او را چنین خوانده‌اند) خویش و اقربا شود و دخترش را به زنی داده است.

شاهان سغد به اولاد انش نسبت داشتند (این نام در سالنامه‌های مورخان ختایی ذکر شده است و در نوشته‌جات سغدیان نیز وامیخورد).[11]

در آن دوره‌ها به کن، یعنی به سغد سمرقند، م (مایمورغ) ، سا و خه (اشتیخان و کُشانیه) ، ان صغیر (ناحیه‌ای در سرحدد شرقی واحة بخارا) ، نشیبا (نسف) برین هشت ملک تابع بودند.[12] به همین طریق، قریب تمام ملکهای وادی زرافشان (از افت کار، فقط غیر از قسم غربی آن) و اینچنین وادی قشقه‌دریا (نسف) در زیر تصرّف ملک سغد سمرقند بود. عملاً معلوم نه، که این اتّحاد که‌ای به وجود آمد، چه خصوصیت داشت و درجة اطاعت ملکهای علی‌حده به حکومت مرکزی چگونه بود.

در قصر ملک سغد سمرقند «کاخ نیاگان هست، که ماه ششم در آن جا نذر می‌دهند. دیگر ملکان جمع آمده، به نذردیهی یاری می‌رسانند».[13] این خبر را دلیل همین دانستن ممکن، که در بین ملکهای سغد رابطة خویش و تباری بود و همة آنها گویا یک اجداد عمومی داشتند (به این مأخذها هم اشارت کرده‌اند). البتّه، دیگر گونه توضیح را هم از اعتبار ساقط کردن درکار نه، یعنی احتمال می‌رود، که فرمانبرداران آل حکمران سمرقند عهده‌دار بودند، در مراسم نذردیهی شرکت نمایند و با همین به ملک خود صادق بودنشان را نشان دهند. از افت کار، امکان‌پذیر بودن هر دو توضیح را در نظر داشتن درکار.

به گمان است، که هیعت و حدود گیاگرفی این اتّحاد بیتغییر مانده باشد. احتمال، در این یا آن دورة موجودیّت وه‌ای واحة بخارا، یا خود قسم زیاد آن را در بر می‌گرفت. این را از چنین خبر مسعودی فهمیدن ممکن، که دیوار اطراف واحة بخارا را در قدیم یکی از پادشاهان سغد ساخته بوده است.[14]

در کدام یک دورة وجود سغد پایتخت آن کیش بود. به این مأخذهای دوره‌های سانیتر هم اشارت می‌کنند، در این باره مورخ عصر iخ یعقوبی هم خبر می‌دهد.[15] تقویت ملک کیش در چاریک یکم عصر 7 آغاز می‌یابد.[16] ملک تیچا (مبادا این تلفّظ اجنبی همان نام ایرانی تیش نباشد؟) ملک مقتدری حساب می‌شد. وه‌ای به کدام یک دولت خارجی هیعت سفارت فرستاد؛ شهر که-شی را ساخت، که عادتاً خود همان کیش می‌گویند. اینچنین خبر هست «ششیپ» نام دیگر ملک نیز سال 642 با تحفه و انعام زیاد هیعت سفارت فرستاده بود.[17] در مأخذهای تاریخی در بارة وه‌ای دیگر یگان معلومات نیست. ولی این ملک تنگه می‌برآورده است. در بین تنگهایی، که در پنجکینت یافت شد، تنگهایی هستند، که در روی آنها «اخشید ششپیر» نوشته شده است. در تنگه‌ها ایدئوگرام آرامی «پادشاه» هست، که در تنگه‌های سغدی عنوان حاکمان تمام سغد-اخشیدها را افاده می‌کنند. در نتیجة مقایسة این معلومات معلوم می‌شود، که از همه عنیقترین شرح و توضیح آن همین، که ششپیر نام ملک پادشاه تمام سغد بود.[18] البتّه، این فقط یکی از راههای تأویل مسئله می‌باشد.

ولی حکمرانی کیش در اتّحاد سغد طول نکشید. اینک، موافق خبر مأخذها، دیری نگذشته، در بین سالهای 656-660 ملک نو کیش چجا و شیگیی (نام را بچورین چنین خوانده است؛ ه. شونّ می‌گوید، که آن را cho-a-ho خواندن درکار) مطیع پادشاه سمرقند شد.[19] در آمد گپ، ملک سغد سمرقند اندکی پیشتر-در بین سالهای 650-655 پادشاه تمام سغد شده بود. از افت کار، یک فرصت مویین لازم شده است، که کیش حکمرانی سمرقند را اعتراف کند. فقط تخمین کردن ممکن، که در مدّت این پنج سال در بین سمرقند و کیش مبارزه رفته است و در نتیجه ششپیر سرنگون شده‌است و به جای وه‌ای به تخت کیش شیگیی (شیه‌ها) برآمده است. عنوان اخشید سغد اکنون نصیب آل سمرقند شد، که اجنبیان آنها را فوخومن[20] می‌گویند. یک سلسله تنگه‌های سغدی هست، که خط آنها را، به عقیدة آ. ا. سمیرناوه، «اخشید ورهومن» خواندن درکار (به عقیدة وه‌ای، فوخومن تلفّظ اجنبی نام شاه سغدیان ورهومن یا خود عنیقترش اورهومن است)[21]. نام این پادشاه در کتیبة کلان سغدی افراسیاب هم ذکر شده است.

در برابر پادشاهان عموم سغد ملکهای محلی هم وجود داشتند. ملک کیش، که اکنون تابع آل سمرقند بود، «اخرید» نام عنوان میراثی داشت.[22]

در مأخذهای ختایی ملک بخارا ان، ناوم، اینچنین ب و-خا (poغ-ho) نامیده می‌شد و عنوان ملک آن چجا و بود. نسب ملکهای بخارا و سمرقند یک بود. در چاریک دوّم عصر 7 در بخارا الینگه (نام او را بچورین چنین خوانده است؛ ه. شونّ تکلیف می‌کند، که ho-ling-kia خوانده شود) نام شخصی ملک شد. مأخذ ختایی خبر می‌دهد، که آل بخارا «از نسل به نسل بیست پشت حکمرانی می‌کند» ،[23] یعنی چند عصر حکمرانی کرده است.

در ناحیة بخارا تنگه‌های اسکیفتی (یعنی فروخمیدة) مسین در معاملات بود، که در رویش به سغدی «شاه اسور» نوشته شده بود. موافق مدرکات پلیاگرفی این تنگه‌ها به عصرهای iv-v نسبت داشتنشان ممکن. نام شاه ایرانیست و معنایش «اسپ‌سوار» است. از روی خط تنگه‌ها ملکهای بخارا دو عنوان داشته‌اند، که معنای یکی «شاه» و معنای دیگرش «حاکم» بوده است.[24]

مولک پنجکینت ملک مستقل مهم بود. به هیعت آن غیر از ناحیة خود پنجکینت (آن زمانها نامش پنج بود) در ابتدای عصر 8 اطراف بالاآب زرافشان هم داخل می‌شد. در حجّتهای سغدی، که از کوه موغ یافته شد، ماهیان (به معنای «مهتابی») ، پرگار (یعنی «زمین بالای کوه» فلغر حاضره) ، کشتوت (کشتوت حاضره) ، مرتوشکت (مستچاه حاضره) نام برده می‌شود. در این ناحیه بسیار دیهه‌ها بود. در این جا دیهه‌های مدم و قُم (الحال با همین نام وجود دارند) ، زراودک (زیراباد حاضره) ، ایسکاتر («زمین بالایی»، اسکادر حاضره) ، خشکند (خوشیکت حاضره) ، ورز («بلند»، ورز منار حاضره) ، کوروت (کوروت حاضره) ، فتمیو (فتمیف حاضره) ، پخوت (پاخوت حاضره) ، ایرتموت (فلماوت حاضره) ، شوکت («شهر سیاه»، شوتک حاضره) ذکر گردیده‌اند. وادی یغناب هم به ملک پنجکینت داخل می‌شد. از افت کار، دیگر ناحیه‌های پاتمن  (بتمان عصر میانه) ، یعنی در این مورد ناحیه‌های کوههای حصار و زرافشان هم به هیعت ملک پنجکینت داخل می‌شدند یا به آن تابع بودند. مثلاً، در حجّتهای موغ دیهه حاضرة انزاب[25] نام برده شده است.

تنگه‌های سیر‌شمار پنجکینت-پنج را محقّقان به تفصیل تدقیق می‌کنند. مقرّر شد، که در پنجکینت-پنج آل محلی حکمرانی می‌کرد (ولی نام نمایندگان آل مذکور به جز بعضی استثناها تا حال مویین نشده است). در اییام وزنینترین وجود سغد-در چاریک یکم عصر 8 در نتیجة حملة عربها مقام ملک پنجکینت خیلی بالا شد زیرا در ابتدا وه‌ای به تالان و تاراج عربها گرفتار نشده بود. حاکم پنجکینت-دیوشتک، که خود از اولاد شاهان نبود (در حجّت و-4 کوه موغ نام پدر وه‌ای ادخشیتکه بی عنوان «شاه» ذکر شده است) ، به تخت سمرقند و به عنوان «شاه سغد و حاکم سمرقند دیوشتک» ادّعا داشت و، از افت کار، مدّتی به این مرتبه هم رسیده بود.

در برابر ملکهای کلان ملکهای خرد هم بسیار بودند و بعضی آنها تنگه هم می‌برآوردند. در «سمیتن» نام دیهه سغد (در جای کُشانیة قدیم، یعنی زمینهای دیهه‌های امروزة متان، پایریق، چلک) مرکز ملک خردی بود، که حاکم آن از نام خودش تنگة برنجی سکّه می‌زد.[26]

تقویّت بعضی ملکهای علی‌حدة اتّحاد سغد از معلومات مأخذهای تاریخی، آرشیالوگی و نومیزمتی برمی‌آید. حاکمیت مرکزی شاه سغد سست می‌شود، تنگ می‌گردد. در بارة مساحت اتّحاد از چند مأخذ معلومات گرفتن ممکن است. سال 712 عربها به پسر اخشید سغد-گورک وعده داده‌اند، که او را «پادشاه سمرقند و اطراف و ناحیه‌های آن، کیش و نسف و شهر و قلعه‌های آن» خواهند کرد. به هیعت اتّحاد سغد اینچنین م (مایمورغ) و سا (کبودان یا اشتیخان)[27] و احتمال، بعضی دیگر ملکها نیز داخل می‌شدند. کلانترین ملک اتّحاد سغد-بخارا استقلال یافت و به تخت آن آل بخارخُداتها[28] نشست. در تنگه‌های نمایندگان آل مذکور عنوان آنها «شاه بخارا» ذکر شده است.[29]

ویلایتهای سغد با دیگر ولایتهای آسیای میانه رابطه‌های دیپلماتی داشتند و به دیگر ولایتها هیعت سفارت می‌فرستادند و از دیگر ولایتها هیعت سفارت قبول می‌کردند. در صورت افراسیاب، بی‌شبهه، آمدن یکی از چنین هیعتهای سفارت و مراسم در سمرقند قبول شدن آنها انعکاس یافته است. از نوشته‌جات سغدی تگ این صورت پارچة زیرین باقی مانده است: «وقتی شاه ورخومن (زادة) انش نزد وه‌ای (یعنی سفیر) آمد و (سفیر) لب گشاد: «منم دپیرپت (سردار دبیران.-ب. غ .) چغانیان، نامم بوکرزاد. از شاه چغانیان تورانتاش آمدم، به سمرقند نزد شاه برای اظهار حرمت و اینک، پیش شاه ایستاده‌ام با احترام. و تو (شاها) ننما شبهه‌ای از من، نه از خدایان سمرقند و نه از کتیبهای سمرقند (شاید به معنای کتابهای دینی باشد.-ب. غ). من خوب واقفم و نخواهم رساند زیانی به شاه (سمرقند). بادا، شاها، دولتت زیاده». و شاه ورخومان (زادة) انش او را رخصت داد. آن (گاه) لب گشاد دپیرپت چاچ…»

هوجّتهای آرشیو موغ روایت می‌کنند، که با بسیار ولایتهای آسیای میانه، از جمله، با چاچ، استروشن، فرغانه و غ. مناسبتهای دیپلماتی عمل داشت. بسیار مأخذها حکایت می‌کنند، که از سغد به خارج آسیای میانه هیعت سفارت و از دولتهای گوناگون به این جا هیعت سفارت می‌آمد.

ابیاری. خواجگی قشلاق

سی کانال اساسی آبیاری، که زمینهای جنوب سمرقند را شاداب می‌کرد، در عصرهای میانه از ورغسر («سر درغات») نام محلی (حاضر نام این محل «رباط ‌خواجه ‌») سر می‌شد. و. و. برتالد قید کرده بود، که از توضیح و تفسیر استیلای عرب معلوم می‌شود، که این کانال پیش از استیلای عربها، یعنی در عصرهای vi-7 وجود داشته است.[30] در خود همین دوره‌ها کانالی بود، که سمرقند را از آب تأمین می‌کرد.[31]

ز کانالهای کلان تا اسلامی کانال نارپی را نام بردن درکار، که آن ناحیة کُشانیّه را آبیاری می‌نمود. در پایانتر زرافشان، در حدود واحة بخارا یکی از کانالهای در عصرهای میانه کلانترین-کانال شاپورکام (بعدها شافیرکام شد) نام داشت و ضمناً روایتی هست، که آن را شاپور نام کدام یک شاهزادة ساسانی ساخته است.[32] این کانال زمینهای شمالیترین واحة بخارا-ناحیه‌های ملک ورزانه را شاداب می‌نمود، که حاکمان آن با بخارخُداتها رقابت داشتند و ضد آنها می‌جنگیدند. اینچنین باز یکچند کانالهای  کلان موجود بود.[33] در واحة قشقه‌دریا هم شبکة مکمّل آبیاری عمل می‌کرد.[34]

ویلایت سمرقند به درجه‌ای آباد و شاداب، به درجه‌ای سیردال و درخت پُر و فراوان‌حاصل بود، که اوّلین والیان عرب آن را «روزت-ال-امیر ال-مؤمنین»، یعنی «باغ خلیفه» نامیده بودند.[35]

زیرات در سغد اساساً آبی بود، ولی این معنا ندارد، که زراعت للمی نبود، برعکس، زمینهای للمی هم کار فرموده می‌شد. توصیف عمومی خواجگی قشلاق در یک سالنامة همان دوره‌ها چنین است: «اقلیمش نرم، برای کشت همه گونه غلّه موافق. مردم در باغداری و آبچه‌کاری ماهر. درخت عموماً می‌سبزد. اسپ، شتر، خر هست».[36]

بازیافتهایی، که هنگام حفریات کوه موغ به دست آمد، در بارة انواع زراعت معلومات خیلی مفصل می‌دهد. از این جا دان و دانکهای گوناگون و باقیمانده‌های نهال پخته یافت شد.[37] حجّتهای موغ شهادت می‌دهند، که در ناحیة زرافشان بالا زراعت اساسی غلّه و انگور بود. اینچنین جو، ارزن و نخود هم می‌کیشتند.[38] اصطلاح سغدی «غلّه» از جهت ایتیمالوژی به معنای «بیخته» علاقه‌مند است.[39]

غلّه را در آسیاب می‌کشیدند. خوجّت و-4-ا کوه موغ شرطنامه‌ای است در بابت از طرف ماهیان نام شخصی اجاره گرفتن سه آسیاب «با تمام انهار و بنا و سنگهای آن»؛ حق اجاره با آرد داده می‌شد.[40] گرچندی در بارة آسیابهای آن دوره ما تصوّرات مکمّل نداریم، ولی، به هر حال، مثلاً، از افراسیاب چند سنگ کلان آسیاب یافت شد. در برابر آسیاب در روزگار مردم دست‌آسهای خرد و کلان بسیار استفاده می‌شد.

در حجّتها سپارشهای زیادی هست، که غلّه، میوه و شراب داده شود.

تاکداری یکی از ساحه‌های اساسی خواجگی قشلاق بود.

در پنجکینت چرخوشتی یافت شد. چرخوشت چقورییست، که در تگش باز ناوه‌چه‌ای دارد. در پهلو چقوری باز یک خندقچه می‌کنند، که آن با ناوه‌ای به چقوری پیوسته است. دیواره‌های چقوری و خندقچه را با گج انداوه می‌کنند. ممکن است در تگ خندقچه تخته هم می‌چیدند، بعد به بالای آن ینتاق سبز می‌انداختند و به بالای ینتاق انگور ریخته، آن را فشار می‌دادند. آب انگور در نتیجة فشار از بین ینتاق می‌گذشت و به واسطة ناوه‌چه به چقوری می‌ریخت. پس از آن که آب انگور در چقوری تهشین می‌گردید، آن را گرفته، به خمها می‌انداختند. بعضی چرخوشتهای امروزة خلقی تاجیکی هم محض چنین ساخت دارند.[41]

در سالنامه‌های تاریخی معلومات هست، که در سغد سمرقند شراب انگور بسیار بود. خبر داده می‌شود، که در حولیهای بایان ذخیره‌های زیاد آن سالها نگاه داشته می‌شد. مدرکات آرشیالوگی و حجّتهای موغ شهادت می‌دهند، که این خبرها مبالغه نیست. در یکی از حجّتهای موغ چنین سپارش هست: «به فلانی از آن شراب ناب باید داد، که کنیزکها می‌نوشند و در این تأخیر نشاید. باقی شراب سر به مُهر شود و با همین منوال محفوظ ماند». این گونه خبرها گویا تصدیق روایت سالنامه‌ها می‌باشد. حتّی وظیفة «سرساقی» وجود داشت.[42]

در برابر تاکزارها بسیار باغها هم بودند. در خود همان حجّتهای موغ عنوان «باغبان» ذکر شده است. میوه‌ها نهایت خوش‌صفت بوده‌اند. مثلاً، از سغد سمرقند شفتالوی می‌آوردند، که اجنبیان را در هیرت می‌گذاشته است، زیرا «هر یک آن مثل تخم مرغابی کلان بود و رنگ آنها طلایی می‌تافت و آن را «زرشفتال و می‌نامیدند».[43] آلوی سفید و زرد هم برای فروش به خارجه می‌رفت.[44] همة این توصیفی را، که سیو-ان-سزن به خواجگی قشلاق سغد داده بود، پرّه تصدیق می‌کند.

به عقیدة اجنبیانی، که اسپهای خوش‌ذات سمرقند را میخریدند، این اسپها به اسپهای فرغانه مانند بودند.[45] از سمرقند، بخارا، کیش و مایمورغ در سالهای 624، 724، 726، 727، 744، 750 به ختایی برای فروش گلة اسپهای خوش‌ذات سغدی را آورده بودند.[46] دقّت مؤلفان خارجی را این-چنین گوسفندان سمرقند، که «دنبة بی‌نهایت کلان»[47] داشتند، جلب کرده بودند، معلوم، که این همان گوسفندان مشهور دمبکلان است؛

در حجّتهای موغ گاو گوسفند و بز، اسپ و خر و خچیر ذکر شده است.[48] در بعضی جایهای هموار شتر هم استفاده برده می‌شد.[49] شبهه‌ای نیست، که در سغد کرمکداری هم رونق یافته بود. در اساس اشیای خام محلی (و اشیای از دیگر مملکتها آورده شده) متاعهای ابریشمی، پختگی و پشمی بافته می‌شد.

هونرمندی و تجارت

کوههای اطراف سغد پُر از معدنیات است. موافق مأخذهای خطّی، بعضی آنها استخراج کرده می‌شد. مثلاً، معلومات عنیق هست، که طلا و نوشادر استخراج می‌شد.[50] طلا نه فقط استخراج می‌گردید، بلکه مقدار زیاد آن از سغد، از جمله، از کیش و مایمورغ صادر هم کرده می‌شد.[51]

ز مایمورغ اینچنین خولة متالی می‌کشانده‌اند، که نام آن را «لتون»، یعنی خولة میس و روح ترجمه کرده‌اند.[52] اینچنین نمک هم استحصال کرده می‌شد. نمک را برای خوراک و برای تهیة انجام زینت و آرایش استفاده می‌بردند. در مأخذها مخصوصاً نمک رنگه قید کرده شده است، که از مایمورغ و کیش می‌آورده‌اند.[53]

میقدار زیاد استخراج معدنیات، پیش از همه، تقاضای احتیاجات داخلی و فقط قسماً طلبات صادرات بود. متریالهای آرشیالوگی عاید به اشیای آهنی خیلی گوناگون است. این گونه متریالها مخصوصاً از حفریات پنجکینت فراوان به دست آمد. یکی از اوستاخانه‌های آهنگری در این جا در ابژکت سوم[54] پدید آمد. اوستاخانه از دو بنای پیوست عبارت است. در یکی از این بناها در صفّة پست خمی چپّه شنانده شده است، که آن وظیفة کوره را ادا می‌کرد. غیر از این دیگر اسباب و انجام هم یافت شد. دو نیچة دومیله نیز به دست آمد. آهنگران سغد برای حاصل شدن حرارت بلند دو دم را یکباره کار می‌فرمودند، که در نتیجه در دمیدن تنفس نمی‌شد، یعنی سیکل دمش انجام پیدا می‌کرد (در آمد گپ، حلّ این معمّا در عصرهای میانه در نزد اینجینیران اوراپة غربی هم ایستاده بود).[55]

در دیگر اوستاخانة آهنگری (که آن هم از دو قسم عبارت است) اساساً جای کار آهنگر نغز باقی مانده است. کوره دهنه و برای دم دادن سوراخی دارد. اندرون کوره یک توده دجغال. به فرش اوستاخانه هم پاره‌های آهن و دجغال بسیار ریخته است.[56]

ینچونین بیلچة کوره، افزار آهنگری یافت شد، که از سندان سر کرده، تا بالغه و پتک و فانه و اسکنه‌های کلانی را دربر می‌گیرد.

مهسولات آهنگران گوناگون بود. اگر یراق و اسلحه را به نظر نگیریم، انواع آن خیلی زیاد است. این هم آلات محنت-بیل و تبر و داس و غ؛ هم مصالح بناکاری و دریدگری-میخ، کشک، تیرگک، حلقه و غ. بودند. از اشیای آهنین روزگار کاردهای گوناگون آهنی، سگک آهنی و برنجی تسمه‌ها، پولکچقای گوناگون، قیچی، کلید، شمعدانهای گوناگون برنجی و آهنی، جهاز زیب و زینت و غیره را نام بردن ممکن است.[57]

با آهنگری استحصال یراق و اسلحه زیچ وابسته بود. آهنگران در این حال یراقساز هم بودند، ولی از احتمال دور نه، که مخصوص استایان یراقساز هم وجود داشتند.

سلیهة حملور سغدیان از اسلحة دورزن و نزدیکزن عبارت بود. آنها کمانهای عادّی و مرکّب، شاف و شمشیر، خنجر، گرز، تبرزین داشتند. واسطة محافظت بدن سپر، زره، جوشن و خود حساب می‌شد. خواننده را به معلومات انتشارشدة حفریات و اثرهای مخصوص[58] حواله کرده، فقط همین را قید می‌نماییم: یافت شدن خود یراق و اسلحه (مثلاً، سپر و تیر از کوه موغ، پیکان و پولکچة کمان از پنجکینت و غ. ، اینچنین متریالهای زیاد اکاناگرفی) ، اخبار مأخذهای خطّی دلالت می‌کنند، که یراقسازی ساحة اساسی هنرمندی بود. این مقدار عظیم یراق و اسلحه را فقط شمارة عظیم استاهای یراقساز تییار کرده می‌توانستند. محنت آنها وزنین و پرمشقت بود، وقت بسیار و مهارت بلند را طلب می‌کرد. برای مثال کمان مرکّب را گیریم. موافق مدرکات تاریخی و اتنوگرافی، برای تییار کردن یک دانه این گونه کمان از یک تا دو سال وقت می‌رفت. از پنجکینت یافت شدن پولکچه‌های استخوانی تنة کمان دلالت می‌کند، که این گونه کمانها در پنجکینت هم تییار کرده می‌شدند. اسلحة اعیان و اشراف، مثلاً، شمشیر و خنجرهای آنها، احتمال، خیلی زیب و آرایش داشتند و اثر مکمّل بلندصفت صنعت هنرمندی بودند. در اساس آن نسخه‌های یراق و اسلحه، که دسترس ما گردیده است، می‌توان گفت، که یراقسازان سغد اصول تهیة یراق و اسلحة شکلاً بدیعی را از خود کرده بوده‌اند. دستة خنجر و شمشیرها اثر حقیقی صنعت می‌شدند، از متالهای قیمت‌بها تهیه گردیده، با اصول خاتم‌کاری و پولکچبندی زینت می‌یافتند، به آنها شکل سر اجده‌ها و غ. داده می‌شد. بعضی سپرها هم به همین طریق خیلی زیب و زینت داده می‌شدند.

فزلیّت یراق و اسلحة سغدیان نه فقط در شکل زیبا و مکمّل ظاهری آن بود. از این هم مهمترش همین بود، که یراق و اسلحة سغد کارگر بود. شهرت زره و جوشن سغدیان در شرق و غرب خیلی دور پهن شده بود. سال 718 سغدیان چون تحفه به ختایی زره آوردند. یراقسازان ختایی در اساس همین زره سغدیان زرهسازی را یاد گرفتند و دیری نگذشته در لشکر خیتایان چنین زرهها پیدا شدند.[59]

سوغد سمرقند اینچنین مکان «اشیای بدیعی»[60] بلندصفت بود. نام بعضی آن اشیا را ما از روی مأخذهای خطّی می‌دانیم. این اشیا چلیمهای قیمت‌بها، عطردانهای خرد عجایب‌‌ می‌باشند. از سمرقند، مایمورغ، کیش به دربار پادشاهان اجنبی چون انعام سنگهای قیمت‌بها و اشیای از سنگهای قیمت‌بها ساخته شده می‌بردند. مثلاً، از سمرقند گلدانی آورده بوده‌اند، که از کرنیلین ساخته شده است.[61]

در رسمهای روی دیوار بسیار اشیای زرگری: طبقها، قدحها، جامها و غ. تصویر شده‌اند. بعضی اشیایی، که بیرون از حدود آسیای میانه یافت شده‌اند (مثلاً، طبق نقره‌گینی، که در دیهه کولگیش سابق گوبیرنیة پیرم یافته شده، الحال در ایرمیتج دولتی محفوظ است) ، نیز از جملة اثرهای صنعت زرگری سغدیان می‌باشد[62] و در این طبق صحنة جنگ تن به تن تصویر شده است. دیگر اثر صنعت زرگری سغدیان گفته بعضاً همان طبقی را می‌گویند، که در آن سواری تصویر شده‌است و به طرف شیر به وه‌ای حملکرده تیر می‌پراند.[63] ولی این دعوا اساس کافی ندارد، زیرا خط آن سغدی نیست و در آن روشن نام شخصی نوشته شده است، که با سپارش وه‌ای این طبق را تییار کرده بوده‌اند. تحلیل لنگویستی به عقیده‌ای می‌آورد، که طبق مذکور، احتمال، در ایران، در دوره‌های بعد ساسانیان ساخته شده است.[64]

به توفیل حفریات بسیار اشیای زرگری: گوشواره‌های طلایی عالی‌جناب عقیقسنگ فیروزه‌چشم مرواریدنیگین، انگشترینهای نگینشان از سنگهای قیمت‌بها و نیمقیمتبه‌ها و شدّه‌های مختلف رنگین‌کمان رخشان و پرنور یافت شدند، که مثل شبنم سحری روی برگ گل پرتو می‌‌افکند.

در سغد هنر بافندگی خیلی رواج یافته بود. به این بازیافتهای آرشیالوگی و خبرهای مأخذهای خطّی دلیل است. در قلعة موغ قریب 150 نمونة متاع یافت شد. گرچندی این متاعها خیلی فیت گشته است و تنها پاره‌های آن باقی مانده است ،[65] به هر حال امکان می‌دهند، که بافت آنها مویین کرده شود. موافق حساب و کتاب م. پ. ویناکوراوه، از 135 نمود متاع قلعة موغ، که او تدقیق کرده است، 90-تاش پختگین، 44-تاش ابریشمی و فقط 1-تاش پشمین است (ا. ب. بینتاویچ نوشته است، که «در بین متاعها متاع پشمین نهایت کم می‌باشد»). بافت تمام متاعهای پختگین بافت عادّی مقرّری کتانی است. خود ریسمان سست ریسیده شده است، توگون و گرههای زیاد دارد، غفسی‌اش هم گوناگون است. خود متاع آن قدر زیچ نیست: در یک سم. کو. از 8-10 تار و 10-12 پود، تا 10-14 تار و 20-15 پود و ضمناً نمونه‌های درشتترین آن به کتان امروزه مانند. عموماً از روی غفسی ریسمان، نوع بافت و زیچی متاع تمام متاعهای پختگین را به چار نمود تقسیم کردن ممکن. یگان نمود گزوار پختگین گلدار یافت نشد.

گزوارهای صاف ابریشمی هم چار نمود دارند. بافت اکثر آنها مرکّب کیپیری (فرنگی) یا ریپسی بوده، بعضی آنها کتانی یا خود مشترک کتانی و کیپیری می‌باشند. گزوارهای ابریشمی نسبت به متاعهای پختگین زیچتر است: در یک سم. مربّع تا 39-40 پود و 39-40 تار دارد. عموماً برای بافتن گزوارهای ابریشمی بافنده باید اصولهای مرکّب بافندگی را ازخود می‌کرد. بعضی گزوارهای ابریشمی قلعة موغ با اصول بافت متاعهای پختگین بافته شده‌اند و علاوه بر این، نمود گزوارهای مشترک پختگین و ابریشمی، که در بالا ذکر نمودیم، اشارت می‌کند، که بافنده‌ها تدریجاً از اصولهای بافت متاعهای پختگین به اصولهای بافت گزوارهای ابریشمی می‌گذشتند. به واسطة ریسمانهای گوناگون‌رنگ در گزوار گل می‌پرتافتند. نقش گزوار از قطار مینچه‌ها عبارت بود، که در میانجایش گلبرگی دارد (چنین گزوار گلدار در رسم روی دیوار پنجکینت هست). اینچنین نقش کنگره هم دیده می‌شود، که در میانجای هر یک تیغة کنگره خالی یا طرح دلشکلی به نظر می‌رسد؛ غیر از این نقش گل چاربرگه، نقش رمزی شاخه و گل و برگ، نقشهای مرکّب عبارت از قطار دایره‌ها هست، که در داخل دایره گلبرگی کشیده شده، اطراف آن را شاخه و برگ و گل پیچانیده گرفته است و غیره و و هکذا. احتمال، بعضی نمودهای گزوارهای ابریشمی از ختایی هم آمده باشند، ولی قسم اساسی آن، بی‌شبهه، در خود سغد تییار کرده می‌شد.

پارة متاع پشمین رنگ سرخ و رخهای باریک کبودچة فیروزه دارد.

لبتّه، برای بافت این گزوارها دستگاههای مخصوص موجود بود. یکی از قسمهای دستگاه بافندگی-شانة آن از قلعة موغ یافت شد (یک شانة بطون و چند شکسته‌پاره‌های آن).[66]

رسمهای روی دیوار ورخشه (و در آمد گپ، پنجکینت) ، لباس بایان نقش و گل نهایت مرکّب رنگابرنگ دارد-از قطار عادّی مینچهای و گلبرگها سر کرده، تا طرح نهایت پیچ در پیچ دایره‌ها، اندرون آنها رسمهای پرّنده‌ها و گرازها کشیده شده است.[67] در رسمهای روییدیواری پنجکینت قدیم متاعهایی تصویر شده‌اند، که نقش آنها از صورتهای شیرفیل و پرّنده عبارت بوده، گرداگرد آنها را شدّه‌های مروارید گرفته است. لباس اشخاص صورتهای افراسیاب هم از گزوارهای پرنقش و نگار دوخته شده است.

در موزیّهای مملکتهای اوراپة غربی نمونة شاهیهایی هستند، که در آنها رسم شیرها، گوسفندان و گلبرگها هستند. الحال این شاهیهای رنگپریدة زردچة تیرتاب یا زرد پست یا کبود سیاهچه می‌باشد. معلوم، که رنگ این شاهیها اوّل خیلی روشن و گویا بود و با مرور وقت، غیر از رنگ کبود، دیگر همه رنگها خیره شده است. مثلاً، مقرّر گردید، که زمانی رنگ این شاهیها سبز بلند، سیمابی، گلابی، نارنجی و سفید تازه بود. بعضی از این شاهیها بطون است و اندازة هر یک پارچة آن 1، 6خ2، 41 م بوده، امکان می‌دهد، که اندازة دستگاههای بافندگی هم مویین کرده شود. به عقیدة محقّقان نقش کامل عبارت از قطار دایرهایی بود، که با ازارة موجدار فرا گرفته شده است.

در پشت گزواری، که در شهر یو (بلژیک) محفوظ می‌باشد، با سیاهی خطی نوشته‌اند، که و. و. هینّینگ آن را چنین خوانده است: «درازی‌اش 61 وجب زندنیچی». متخصص نامی گزوارهای قدیمی د. شیپرد این گونه متاعها را در دیگر موزیّها هم یافته، خصوصیت آنها را مویین نمود. وه‌ای نشان داد، که این گزوارها از شاهیهای ختایی فرق کلان دارند و این نمود گزوارها را گزوارهای سغدی نامید. ا. م. بیلینیتسکیی و ا. ب. بینتاویچ با اثبات و دلیلهای علاوگی این عقیده را تقویت دادند. در مأخذهای ختایی و در مأخذهایی، که واقعه‌های استیلای عربها را تصویر می‌نمایند، در بارة گزوارهای ابریشمی بسیار سخن می‌رود (یکی از نمودهای آن شاهیها «زندنیچی» نام داشت).[68]

ما در بالای دوخت لباسهای مردانه و زنانه، در بارة نمودهای آن و غ. توقف نمی‌کنیم. فقط همین را می‌گوییم، که از روی رسمهای روی دیوار همة آنها را روشن مویین کردن ممکن است.[69]

«سغدیان، -می‌نویسد ا. ب. بینتاویچ، -چرمگری را نغز می‌دانستند». می‌شی خوش‌صفت عالی‌جناب به جای کاغذ می‌رفت. «مثلاً، حجّت مشهور عربی (از قلعة موغ.-ب. غ .) محض در چنین می‌شی نوشته شده است. چرم زردچتاب تُنُک روکش سپر چوبین گردیده است. پاره‌های قوطیچة چوبین هم با چرم سیاه زرّینگول روکش شده است. سرپوش سبد چارکنجه هم یک قَبَت چرم رنگه دارد. موزه‌ای جالب دقّت است. دوخت آن عیناً دوخت همان موکّیهایست، که در کوهستان تاجیکان امروزه می‌پوشند.[70] معلوم، که غیر از اشیای چرمین در حجّتهای موغ ذکرشده چرمگران افزار اسپ و ارابه، تسمه، غلاف برین چیزها را هم تییار می‌کردند. در حجّتهای خطّی قلعة موغ «پوست گوسفند»، «پوست برّه» نام برده می‌شود، اگر گپ از چرم رود، آن را باز هم تصنیف کرده، «پوست آه و»، «پوست گاو قسیر»، «پوست جوانه» گفته‌اند، پوست رنگه هم ذکر شده است.[71]

موختسر باشد هم، تمام نوعهای هنرمندی را توصیف کردن از امکان بیرون است. فقط همین را قید می‌نماییم، که هنرهای استخوانتراشی، نجّاری و دریدگری، کُلالی و غ. خیلی ترقّی کرده بود.

ریواج هنرمندی، علی‌الخصوص، رواج هنرمندی در شهر باعث رونق هم سودای داخلی و هم سودای خارجی گردید. یکچند مأخذها می‌نویسند، که سغدیان در تجارت «مهارت» دارند. تعلیم بچه از پنج‌سالگی سر شده، اوّل سواد می‌آموختند، سپس، بعد به سن مویین بلاغت رسیدن به آنها تجارت را یاد می‌دادند. جوانان 20-ساله شده، برای تجارت به مملکتهای خارجه می‌رفتند. مأخذها خبر می‌دهند، که «اکثر مردم به فایده رغبت زور دارد».[72]

سودای خارجی با راههای بسیار به مملکتهای شرق و غرب، اینچنین به اهالی دشتهای شمال برده می‌شد. مثلاً، رابطه‌های تجارتی آسیای میانه و ویزنتیه خیلی رونق و رواج داشت. یک قسم این تجارت به واسطة ایران و قسم اساسی آن به واسطة کوکز شمالی انجام داده می‌شد. به سغد از ویزنتیه شاهی می‌آوردند. در سغد از روی نمونه‌های آنها شاهیهای عجایب‌‌ می‌بافتند و باز به غرب برده می‌فروختند. در سغانة ماشینّیه بلکه (در کوکز شمالی) پارة شاهی سغدی یافت شد، که تقلیدن به شاهیهای ویزنتیه بافته شده است، ولی از روی بسیار خصوصیتهایش معلوم، که شاهی سغدی می‌باشد.[73]

ز «راه ابریشمی» کوکز شمالی نه فقط شاهیواری، بلکه بسیار دیگر مالها کشانده می‌شد. در این بابت طبق ویزنتی، که از اطراف کنگر یافت شد، جالب دقّت می‌باشد. بی‌شک و شبهه، تصویرات آن را تاریوتهای ویزنتی کنده‌اند. ویزنتی بودن طبق را همین هم تصدیق می‌کند، که در آن مُهر استای ویزنتی هست. همانا طبق در ویزنتیه در چاریک دوّم عصر vi ساخته شده است. صرف نظر به همة این در طبق با خطّ سغدی بخارایی «پادشاه بخارا فلانی» کنده شده است. موافق تحلیل پلیاگرفی، خط به آخر عصر vi و اوّل عصر 7 تعلق دارد. پس معلوم می‌شود، که محصول استاهای ویزنتی بعد تییار شدن دیری نگذشته تا به سغد بخارا رسیده است[74].

بیسیار مالهای سغدی-از سنگهای قیمت‌بها و اشیای آن سر کرده، تا متا و گزوارهای عجایب‌‌ به آسیای مرکزی و به ختایی برده فروخته می‌شد.

خولّس، حجم سودای بیرونی خیلی کلان بود. در برابر آن سودای داخلی هم رواج می‌یابد. در این باره خیلی بسیار سکّه زده شدن تنگه‌های مسین، علی‌الخصوص، تنگه‌های برنجی شهادت می‌دهد.

موامیلات پول در عصرهای v-7 سغد درست تدقیق نشده است. بسیار تنگه‌ها، مثلاً، تنگه‌های دمنة ورخشه تا به حال نشر نگردیده است. از عصر v سر کرده، در آسیای میانه تنگه‌های نقره‌گینی برآورده می‌شد، که آن تقلید به تنگه‌های ساسانی پیروز‌ i (سالهای 459-484) بود. در وادی زرافشان چند گنجینة این تنگه‌ها یافت شد (در هر یک گنجینه صدها دانه تنگه بود). غیر از این تنگهایی بودند، که تقلیدن به تنگه‌های ساسانی ورخرن v (سالهای 420-438) برآورده می‌شدند. سانیتر این تنگه‌ها در سغد بخارا واسطة اساسی معاملات می‌شوند. این تنگه‌ها را آدمان «درمهای بخارخُداتی» یا «تنگه‌های بخارخُداتی» می‌نامیدند. شرقش-ناس روس پ. ا. لیرخ[75] عاید به این تنگه‌ها مخصوص اثر نوشته است. سپس، آنها را بسیار نومیزمتها، از جمله د. ااکیر[76] و ر. فره‌ای[77] تدقیق کردند. زبان‌شناسان به گشادن رمز خط روی تنگه‌ها مشغول شدند. به عقیدة هینّینگ، در روی تنگه‌ها «شاه بخارا» نوشته شده است.[78] نومیزمتها موافق سنة سکّه تنگه‌ها را به گروهها تصنیف نمودند؛ در بارة مکان سکّه زده شدن آنها تخمینها هست، ولی الحال یگان قرار قطعی نیست.

مسلن، در سغد سمرقند در معاملات تنگه‌های محلی برنجی بودند، که خط سغدی و در روی خود رسم دو آدم را دارند. ولی پول اساسی این تنگه‌ها نه، بلکه تنگهایی بودند، که در میانه سوراخ چارکنجه‌ای دارند و از چاریک دوّم عصر 7 سکّه زده می‌شدند. چه قدر بسیار بودن این تنگه‌ها را همین فکت روشن می‌کند، که از یک خود حفریات پنجکینت چندین هزار این گونه تنگه یافته شد. در روی تنگه دو علامت هست، که گویا «گیرب» پادشاهی را تشکیل می‌دهند و در پشت تنگه نام پادشاه و عنوان وه‌ای ثبت شده است. از روی گوناگون بودن وزن و اندازة این تنگه‌ها، که در دوره‌های گوناگون هر خیل می‌شد، گفتن ممکن، که تنگه‌های مذکور چند قیمت داشت.

تنگة طلا، از روی اخبار مأخذهای خطّی، در معاملات اشتراک نداشت، گرچندی در کتیبه‌های سغدی «دینار» نام اصطلاحی دچار می‌شود، که به معنای «تنگة طلا» آمده است و چون معیار بهای این یا آن چیز خذمت می‌کرد.

در حجّتهای قلعة موغ اکثراً تنگه‌های نقره‌گین-درهمها ذکر شده‌اند و تنها یک بار تنگة مس را نام برده‌اند.

ین حالت به ترکیب تنگه‌های از پنجکینت یافته شده هیچ موافق نمی‌آید، زیرا در پنجکینت از همه بیشتر تنگه‌های برنجی یافت شده‌اند. از افت کار، در روزگار روزمرّه و خرید و فروش بازار اساساً تنگه‌های برنجی را کار می‌فرمودند، که این از رونق معاملات پولی دلالت می‌کند؛ اگر پول داد و گرفت و خرید و فروش خیلی کلان باشد و یا ارزش خرید و فروش را در حجّت قید کردنی شوند، در این صورت ارزش را با تنگه‌های نقره – درهمها افاده می‌کردند.

به قدرت اقتصادی سغد همین چیز دلالت می‌کند، که تنگه‌های اخشیدهای سغد در جایهای خیلی دور از سغد یافت شده‌اند.

[1] مجموع معلومات را نیگ .: tomaschوk w. ، 1877، s. 74.

[2] در همان جا، 74-75.

[3] مجموع مدرکات را نیگ .: سمیرناوه آ. ا. ، 1963، س. 24-25.

[4] یاقوت، 3، s. 394.

[5] یعقوبی 1892 p. 299.

[6] مثلاً، نیگ .: برتالد و. و. ، س. 477-478.

[7] beal s. ، 1906، p. 32-36.

[8] fuchs w. ، 1938، s. 451-452.

[9] عاید به این عنوان دو اrیده هست. بعضی عالمان (مثلاً، و. ردلاو و ا. مرکورت) آن را ترکی می‌گویند (عاید به آخرین توضیحات این دوا نیگ .: haussig h. w. ، 1956) ، دیگر گروه عالمان آن را ایرانی می‌گویند (از دوره‌های ریمیوز: اییl remusat، 1829، ر. 227، پ. 2). از طرفداران ایرانی بودن عنوان مذکور و. تامشیک، س. کاناو، خ. شیدیر و دیگران را نامبر کردن ممکن.

[10] بچورین، 2، س. 280-281.

[11] البم ل. ا. ، 1975، س. 54-55.

[12] بچورین، 2، س. 281.

[13] در همان جا.

[14] مسعودی، 1894، س. 65.

[15] یعقوبی، 1892، س. 299.

[16] عموماً در آن جا خیلی پیشتر از این آل مستrیلی بود. در عصرهای v- vi شاهان کیش تنگه‌ای می‌برآوردند، که در روی آن رسم هست و در پشت تنگه صورت حاکمیست، که شیر یا مخلوr شیرمانند به پای rفایش ایستاده را با شمشیر می‌زند. تکلیف کرده‌اند، که خط سوuدی این نوع تنگه‌ها را «پادشاه کیش (?)» خواندن درکار (کبناو س. ک. ، 1961، س. 137 و مابعد؛ لوشیتس و. ا. ، لوکانین و. گ. ، 1964، س. 170، ایضاح 110).

[17] بچورین 2، س. 316؛ chavannوs او، 1903، ر. 146.

[18] سمیرناوه آ. ا. ، 1963، س. 140-141، 62-63.

[19] بچورین 2، س. 316؛ chavannوs او، 1903، ر. 146.

[20] بچورین، 2، س. 317؛ chavannوs ا. ، 1906، ر. 135.

[21] سمیرناوه آ. ا. ، 1963، س. 28.

[22] آ. ا. سمیرناوه جدول خرانالاگی ملکهای کیش را ترتیب داده است (1962، س. 68).

[23] بچورین، 2، س. 282.

[24] لوشیتس و. ا. ، لوکانین و. گ. ، 1964، س. 169-170.

[25] سمیرناوه آ. ا. ، 1960.

[26] سمیرناوه آ. ا. ، 1967، س. 36-39.

[27] بچورین، 2، س. 311.

[28] درستترش بخارخودا باید باشد، نیگ .: نرشخی. thو history of یukhara، 1954، ر. 108.

[29] لوشیتس و. ا. ، لوکانین و. گ. ، 1964، س. 170.

[30] برتالد و. و. ، 1965، ا. س. 186-187.

[31] در همان جا، س. 188.

[32] در همان جا، س. 198-199.

[33] عاید به توصیف شبکة rدیمی آبیاری واحة بخارا نیگ .: شیشکین و. ا. ، 1963، س. 22-25.

[34] کبناو س. ک. ، 1956 ا، س. 164.

[35] برتالد و. و. ، 1965 ا، س. 146.

[36] بچورین، 2، س. 281.

[37] دنیلیوسکیی و. و. و دیگ. ، 1940.

[38] سمیرناوه آ. ا. ، 1963، س. 12-20؛ سمیرناوه آ. ا. و باگالیوباو م. ن. ، 1963.

[39] لوشیتس و. ا. ، 1962 ب، س. 136.

[40] در همان جا، س. 57.

[41] در این باره نیگ .: بالشکاو آ. گ. و نعمت‌اف ن. ن. ، 1958، س. 187-188.

[42] لوشیتس و. ا. ، 1962، س. 140.

[43] schafer ا. ن. ، 1963، ر. 1، 117.

[44] بچورین، 2، س. 311.

[45] schafer ا. ن. ، 1963، ر. 147.

[46] در همان جا، ر. 61.

[47] در همان جا، ر. 64، 296.

[48] سمیرناوه آ. ا. ، 1963، س. 20.

[49] بچورین، 2، س. 281.

[50] در همان جا.

[51] schafوr ا. ن. ، 1963، ر. 754.

[52] در همان جا، ر. 257.

[53] در همان جا، ر. 217.

[54] بیلینیتسکیی ا. م. ، 1958، س. 117-119.

[55] a history of tوchnology، 1957، ر. 643.

[56] بیلینیتسکیی ا. م. ، 1961 ا، س. 82.

[57] بیلینیتسکیی ا. م. ، 1958، س. 135-140؛ 1901، س. 84-85؛ 1961 ب، س. 88-90.

[58] مثلاً، نیگ .: جلیلاو ا. ، 1958، س. 81-95 (تفسیر مفید، ولی نهایت ناrیس).

[59] schafer ا. ن. ، 1963، ر. 261.

[60] بچورین، 2، 1963، ر. 259.

[61] schafer ا. ن. ، 1963، ر. 310.

[62] در بارة سوuدی بودن این اشیا م. م. دیکاناو و ا. م. بیلینیتسکیی نوشته‌اند. نامگوی اشیای تاریوتیکة سوuدی را ب. ا. مرشک ترتیب داده است.

[63] زبیلینه ن. ن. و ریمپیل ل. ، 1948؛ پوگچینکاوه گ. ا. ، ریمپیل ل. ا. ، 1965، س. 149-150.

[64] لوشیتس و. ا. ، لوکانین و. گ. ، 1964، س. 162-163.

[65] بینتاویچ ا. ب. ، 1958، س. 362.

[66] ویناکوراوه م. پ. ، 1957، س. 17-32.

[67] شیشکین و. ا. ، 1963، س. 158-159، 220-221.

[68] بیلینیتسکیی ا. م. ، بینتاویچ ا. ب. ، بیلینیتسکیی ا. م. و دیگران، 1963.

[69] سیون-سزن در بارة سوuد نوشته است: «کس هر قدر بایتر باشد، همان قدر بیشتر او را حرمت می‌کنند، ولی ظاهراً بایی از کمبuل فرr ندارد، حتّی بایترین آدمان با rنات می‌خورند و با rنات لباس می‌پوشند» (وی1s. ، 1906، i، ر. 27). ولی این «دموکراتیزم» تنها زادة خیالات سیون-سزن است، زیرا مدرکات آرشیالوگی و متریالهای آرشیالوگی عاید به سرولیباس این گپهای او را تسدیr نمی‌کنند.

[70] بینتاویچ ا. ب. ، 1958، س. 362-371-372. اینچنین نیگ .: ایوانف س. و. ، 1952، س. 49 52.

[71] سمیرناوه آ. ا. و باگالیوباو م. ن. ، 1963، س. 11.

[72] بچورین، 2، س. 310؛ chavannوs او. ، 1903، ر. 133، پ.

[73] ایروسلیمسکیه ا. ا. ، 1967 ا؛ 1967 ب

[74] لوشیتس و. ا. ، لوکانین و. گ. ، 1964، س. 165-167.

[75] لیرخ پ. ا. ، 1875-1909.

[76] walker s. ، 1941.

[77] uگویی r. n. ، 1949، ر. 24-31.

[78] سhوnning w. و. ، apud uگویی r. n. ، 1949، ر. 28-29.

Инчунин кобед

shutterstock_106049021

کادیکس عایلة جمهوری تاجیکستان

(اخبار مجلس عالی جمهوری تاجیکستان، س. 1998، ش 22، ماد. 303؛ س. 2006، ش 4، …