به روسیه همراه شدن آسیای میانه به رونق مدنیّت و صنعت و ادبیات ابژکتیوانه مساعدت کرد. عالمان ترقّیپرور روسیه در بابت تدقیق اقتصادیات، اتنوگرافیه، تاریخ، زبان، ادبیات، ثروتهای طبیعی و غیرة آسیای میانه خذمت کلان کردند.
بیسیار متفکّران و شاعران آسیای میانه از نمایندگان ضیائیان پیشقدم روسیه سبق میگرفتند. تدریجاً ادبیات کشور هم پیش رفت. در تشکّل جهانبینی متفکّر شهیر آن سالها احمد مهدوم دانش، ملقّب به احمد کلّه (1827-1897) تأثیر مدنیّت پیشقدم روسیه کلان است.
همد دانش یکی از فاضلترین آدمان بخارا به شمار میرفت. او در بارة خود به طور حقانی نوشته بود، که در سیمای یک شخص دُختُر، شاعر، موسیقچی، رسّام، منجّم، عالم و خطّاط را مجسم نموده است. احمد دانش به عوض آزادفکری و عقیدههای تنقیدیاش به «کافری» نام برآورده بود. با وجود همین هم، دانش و معلومات فوقالعادّة او امیر را مجبور میکرد، که به وهای با نظر اعتبار نگرد. احمد دانش به صفت کاتب سفارت امیر سه مراتبه به پتربورگ سفر کرده بود. شناسایی با روسیه و مدنیّت روس در تمام حیات و فعالیّت او رل حلکننده بازید. در همان شرایط تاریخی، که احمد دانش عمر به سر میبرد، برای علاقه پیدا کردن با آدمان پیشقدم روسیه امکانیت نداشت و به پایة حلّ روالوتسیانی مسئلة دگرگون کردن طرز زندگانی رسیده نمیتوانست.
و در ابراز مقصد و آرزوهای سیاسی خود به شعار خیالپرستانة پادشاه معرفتناک رو میآورد. به عقیدة وهای، اگر امیر به فایدة معارف خلق «باور کنانده شود»، گویا خود همین برای به طرز نو ساختن حیات واقعی بخارا کافیست. لیکن، در این زمان، احمد دانش برای تأسیس نمودن ادارههای مشورتی و به این واسطه محدود گردانیدن یکّهوکمرانی برآمد میکرد. روح تمام گفتههای او را مهر و محبّت نسبت به خلق و غمخواری برای سعادتمندی آن فرا گرفته است. احمد دانش اصل ماهیّت حکومت مطلقة روسیه را درک کرده نتوانسته باشد هم، امّا روسیه را با بخارا مقایسه کرده، طبیعی است، که از مدنیت، صناعت و شهرهای روس به وجد میآمد.
موهیمترین اثر احمد دانش رسالة «نوادر-ال-وقایع» میباشد، که از مجموع پارچههای علمی فلسفی، پوبلیسیستی و بدیعی فراهم آمده است. احمد دانش در عقیدههای فلسفی خود در موقع ایدهآلیست مانده، مانند ابوعلیابن سینا و عمر خییام به تعلیمات ابدیّت عالم و آفریدنشدن آن مخلص بودن خود را نیز اظهار داشته است، که این در شرایط آنوقتة پُرتهاسّوب بخارا همة پایهها را به لرزه میدراورد. او در رسالة عاید به تاریخ حکمرانی سلالة منغیتیة بخارا، که به طریق پنهانی پهن گردیده بود، بخارای فئودالی را به زیر تنقید سخت گرفته، آشکارا گفته است:
«بس، اگر حال سلطان را تفتیش کنی فاسقی، ظالمی، سفّاکی؛ و قاضی مرد مورتشی حرامخاری، غاصبی؛ و رئیس ک…بیدیانتی و عسس موخمّیر و موقمّیر، سرگروه راهزنان و سرکردة سارقان میبود»[1].
وهای همچو نی پیشبنّی کرده بود، که نجات از ظلم و استبداد فقط با یاری خلق روس میسّر خواهد شد.
تمام آدمان بااستعداد و پاکوجدان آن سالهای بخارا در اطراف احمد دانش گرد میآمدند. استاد عینی در «یادداشتها» خود خیلی زنده و تأثیربخش به قلم میدهد، که چه طور احمد دانش به تدریج خود را از دربار دور میکشید و در اطراف خود آدمانی را جمع میکرد، که کوشش داشتند مردم را از بند جاهلی و بینوایی رها دهند.
به این طریقه فکر و عقیدههای احمد دانش، با وجود آن همه محدودیّتهای صنفی خود، نسبت به آن زمان عقیدههای پیشقدم و پراگریسّیوی بودند. بزرگترین خذمت احمد دانش از این عبارت است، که او توانست در اطراف خود یک گروه پیروان – معارفپروران عصر 19 تاجیک را متّحد کند.
بدولقادیرخواجة سودا (وف. 1874) ، قاری رحمتاللهه واضح (1828-1894) ، عیسی مخدوم بخارایی (1826-1887) ، شمسالدّین مهدوم شاهین (1857-1893) ، هیرت بخارایی (1876- 1902) برین شاعران محفل احمد دانش هرچند شاعران زبردست آخر عصر 19 بودند، ولی از جهت عقیده و مفکوره به درجة این متفکّر بزرگ رسیده نتوانستند.
به روسیه همراه شدن آسیای میانه در ولایت فرغانه، که از جهت ترقّیات صناعت نسبتاً پیش بود و بر خلاف امارت بخارا خود به هیعت ژنرال-گوبرناتوری ترکستان داخل میشد، به انکشاف و رونق عقیدههای جمعیّتی و سیاسی خادمان این کشور خیلی مساعدت نمود. در اطراف شهر و دهات اهالی محلی پیدا شدن محلههای روسها، علاقه و رابطه با روسهای ترقّیپرور و روالوتسیانیران روس، که به خاک کشور ترکستان بَدَرغه (تبعید) شده بودند، شناسایی با حرکتهای روالوتسیانی روسیه در آخر عصر 19، ساختمان راه آهن و زیادشوی رفت و آمد به ناحیههای مرکزی روسیه و غیره به ادبیات معارفپرورانة نیمة دوّم عصر 19 و ابتدای عصر 20 خیلی تأثیر کردند. نمایندگان پیشقدم این گونه ادبیات در ولایت فرغانة کشور ترکستان-مقیمی، فرقت، همزه حکیمزاده، دلشاد و عنبراتون بودند.
در ایجادیات محمّدامینخواجة مقیمی (1850-1903) هجو مقام نمایان دارد. مقیمی محض با توسط هجو بیانصافی و بیدادی و خودسری و ظالمی عملداران ادارههای پادشاهی، زوادچیها، صاحبان فابریکهها، ریاکاری، مفتخوری و جاهلی و نادانی ملّاها را فاش میکند.
زاکیرجان فرقت (1858-1909) به روسیه، به مدنیّت روس حسن توجّه مخصوص داشت، دوستی و رفاقت خلق روس و خلقهای آسیای میانه را دائما ترغیب و تشویق میکرد.
اجادیات شاعر معارفپرور همزه حکیمزاده (1889-1929) بعد روالوتسیة یکم روسیه خیلی رونق و رواج یافت.
امیلهای اساسی تشکّل عقیدههای پیشقدم معارفپروران خلقهای تاجیک و ازبک زندگی وزنین خلقهای آسیای میانه و شناسا شدن شاعران و متفکّران آسیای میانه با مرکزهای علمی و مدنی روسیه هم در خود همین جا، یعنی ترکستان و هم در مرکز این مملکت بیکران بود. در تشکّل عقیدههای جمعیّتی و سیاسی دلشاد (1800-1905/06) و عنبراتون (1874-1908/09) نیز این عاملها یکی از عاملهای مهمترین بودند.
دلشاد و عنبراتون مثل تمام دیگر روشنفکران خودسری و بیدادی حکومتداران، حاکمیت وحشیانة فئودالها، استثمار گوشناشنید خلق را محکوم کرده توانستند. آنها ریاکاری، حریصی، فاسقی، جاهلی و بیرحمی بایها را فاش و آشکار کرده، مفتخوران، مال مردمخورخوران را زیر هجو سخت میگرفتند.[2]
5. ادبیات تاجیک در ابتدای عصر خخ
فعالیّت ادیبان پیشقدم تاجیک
سدرالدّین اینی
در ابتدای عصر 20 فعالیّت بعضی ادیبان پیشقدم تاجیک بسا وسعت یافت. هیرت، صهبا، اسیری، عینی و بعضی دیگران از جملة آن ادیبان بودند. شناسایی با ادبیات روس به ایجادیات آنها تأثیر بزرگ رساند.
هیرت (1878-1902) شاعر بااستعداد و غزلسرای زبردست بود. امّا شکل و مضمون کهنه نظم به هیرت تنگی میکردند و او در نظم راههای نو میجست. در حیات تیره و تار امارت بخارا وهای نور امیدی ندیده، روحافتاده شد و در ایجادیاتش هم آهنگهای یأس و حزن و غم و اندوه خیلی افزود. ولی گفتن درکار، که هیرت شعرهایی نیز دارد، که در آنها آهنگهای اجتماعی روشن به نظر میرسند و شاعر در این شعرهایش خلق را به معرفت دعوت نموده، در راه بهبودی مردم جهد کردن را صفت عالی انسان میشمارد. صهبا خودش عملدار عالیمرتبه بود، عنوان توقسبا داشت. امّا عوامفیریبی و حریصی و جاهلی درباریان و عملداران امیر به این شاعر پاکوجدان معقول نشد. صهبا از دربار رفت. اشعار وهای اساساً لیریکی باشد هم، ولی هجو سخت هم بسیار به نظر میرسد. سال 1918 صهبا با فرمان امیر برای اشتراک در نهضت آزادیخواهی خلق به قتل رسانیده شد.
تاشخوجه اسیری (1864-1915) در خجند زندگانی میکرد. با کاسبی کمبغلانه روز میگذراند، کسبش سنگیاسیاتراشی بود. اسیری شاعر انساندوست بود و میگفت، که وظیفة ادبیات توصیف عقل و دانش است. اسیری در اشعارش بای و ملّاهای ریاکار را سخت تنقید کرده، آنها را «خدازدگان راه دین» مینامد و در جای دیگر میگوید: «همه خماری میخانة شرارتند، چه محتسب، چه مدرّس، چه قازی و، چه رئیس».[3] در یک شعرش اسیری مینویسد:
اه، از این جنس نجاستّینتان زهدکیش.
جوز به آب تیغ نتوانی مطهّر داشتن.
نکبوتانند هنگامی، که گیرند اعتکاف،
سید مظلومی غرض در زیر چادر داشتن.
سوفپوشانند، امّا در غم دیبای رم،
ز کلاه این جا هوای زیب قیسر داشتن.
جومله طرّاران راه دین و ایمان توند.
چشم بر همیان سیم و کیسة زر داشتن.
ز سر و کار نماز و روزة ایشان مپرس!
خیش را در زیر بار آخرت در داشتن.[4]
سیری ترغیباتچی فعال علم و دانش بود و عقیدهای داشت، که با راه معرفت خلق را از جهالت و تعصّب دینی رها دادن ممکن است. وهای ایمان کامل داشت، که مکتبهای دنیوی، علم و مدنیت مردم را خوشبخت کرده میتوانند. مثلاً، وهای در یک شعرش میگوید:
شوما را شاید اکنون جهد کردن،
غم اصلاح کار خویش خوردن،
مکاتیبهای نو ایجاد کردن،
ره درس نوی ارشاد کردن،
قیراتخانهها برپا نمودن،
مقام مصلحت انشا نمودن،
به اولاد عزیز منّت نهادن،
به نور دیدگان فن یاد دادن،
سر و کار دیگر باید گرفتن
به راه تازه باید پیش رفتن،
سر خود در همه سوراخ خستن،
ز هر در راه استقبال جستن.[5]
سدرالدّین عینی (1878-1954) هم از ادیبان ترقّیپرور آن دوره بود، که سال 1909 اوّلین کتاب درسی دنیوی «تهزیب-اس-صبیان» را تألیف کرد. در همان سالها عینی بسیار شعرهایی نوشته بود، که به مسئلههای مهمّ اجتماعی بخشیده شدهاند.
تمام ادیبان مذکور در ایجادیات خود خصوصیتهای مثبت معارفپروری احمد دانش را محفوظ داشته، با راه معرفت به خلق خذمت میکردند، امارت را زیر تنقید میگرفتند و با روسیه علاقه و رابطه کردن را تشویق مینمودند. ولی باید قید کنیم، که آنها فعالیّت معارفپروری خود را با وظیفه و طلبات روالوتسیه، که روز از روز وسعت مییافت، مطابق کرده نتوانستند، به همین سبب، عقیدة آنها و، عموماً، فعالیّت آنها به اندازهای محدود و لیبرالی بود. زیاده از این بعضی از این ادیبان پیرو ادیالوژی جدیدیزم شدند. تدریجاً، ادیبان روشنفکر و دلصاف و پاکوجدان به اندازة رواج روالوتسیه باوری حاصل کردند، که به کوچة جدیدی درآمده خطا رفتهاند. آنها با مرور زمان فهمیدند، که فقط پرتیة کمونیستی قدرت دارد به خلق آزادی حقیقی و معرفت آورد. به قول استاد عینی، پرتیه او را و او برین بسیار ضیائیان پاکوجدان جوینده را «از باتلاق جدیدیزم بیرون کشید». این قبیل آدمان باطناً ترقّیپرور جدیدی را قطعیاً ترک کرده، به موقع بناکار سوسیالیزم، به موقع معرفت کمونیستی خلق قرار میگرفتند.
[1] احمد دانش، 1959، س. 72.
[2] مفصل در بارة آنها نیگ .: مختاراف ا. ، 1969.
[3] رجباف 3. ش. ، 1974، س. 45.
[4] در همان جا، س. 44.
[5] در همان جا، س. 44.