معلومات آخرین
Home / مختلف / بوخا را پیش از روسها

بوخا را پیش از روسها

قوّه‌های استحصال‌کنند
مساهت امارت بخارا 180 هزار کیلومتر مربّع را تشکیل می‌کرد.[1] مهلهای این سرزمین از جهت جایگیرشوی اهالی یکسان نبودند: وادیهای زرافشان و قشقه‌دریا سیرنفوذ و بخارای شرقی نسبتاً کمنوفوس به شمار می‌رفتند. البتّه، در این قسمت امارت وادیهایی هم بودند، که نفوس خیلی زیاد داشتند.

به سبب نبودن معلوماتهای ستتیستیکی مقرّر کردن مقدار صحیح اهالی امکان‌پذیر نمی‌گردد. موافق تخمین ا. ف. می‌ییندارف (س. 1820) در امارت بخارا دوونیم میلیون کس می‌زیسته است. به تخمین ن. و. خنیکاو (س. 1841) تعداد اهالی این مملکت دو-دوونیم میلیون نفر است.[2] ما برای آخر عصر 19 معلوماتی (همچنین تخمینی) در دست داریم، که طبق آن نفوذ امارت یک و نیم – دو میلیون کس بوده است.[3] شاید مقدار اهالی امارت بخارا را 2 میلیون کس تخمین کردن درست باشد. قسمت اساسی اهالی از ازبکان و تاجیکان (مجموعاً 80%) عبارت بوده، از پس آنها ترکمنها (10% اهالی) ، عربها، قزاقها، قرغیزها و دیگران به شمار می‌رفتند. اگر چه حدود نسبتاً بیشتر و یا اساساً اقامت داشتن تاجیکان در شهر و دهات امارت بخارا و خانی خوقند موچود بود، در بسیار ناحیه‌ها آنها یکجایه با ازبکان می‌زیستند، چنان که در میان ساکنان بسیار دیهه و شهرهای ازبک‌نشین تاجیکان هم بودند، در اکثری   محلهای   تاجیک‌نشین    ازبکان   نیز  زندگانی   می‌کردند.[4]

ین دو خلق با هم علاقة خیلی نزدیکداشته را رابطه‌های خویشاوندی، مدنی و اقتصادی متّحد می‌ساختند.

تناسوب اهالی مقیمی و بادیه‌نشین و شهر و دهات را فقط به تخمین می‌توان مقرّر کرد. ظاهراً، در ابتدای عصر 19 40% اهالی را آدمان کوچی و نیمکوچ‌نشین تشکیل می‌دادند ،[5] مّا در آخر عصر مقدار آنها 35% گردید و خود کوچیها از 15% بیشتر نبودند. از این برمی‌آید، که نه فقط کمشوی وزن نسبی این قسمت اهالی، بلکه تقسیم نو داخلی آن با افزودن فایض آدمان نیمکوچ‌نشین به عمل می‌آمد. از احتمال دور نیست، که در شهرها فقط ده‌یک اهالی، حتّی از این هم کمتر زندگانی می‌کردند، یعنی نفوذ دهات نظر به شهر برتری مطلق را صاحب بود.[6]

در نیمة دوّم عصر خ8 و خصوصاً در نیمة اوّل عصر 19 در امارت بخارا و خانی خوقند کارهای بزرگ آبیاری انجام داده شدند. مهمترین شبکه‌های آبیاری وادی فرغانه در همین وقت به وجود آمدند. با نام ق او ش پ و ل ی ‌انداز مخصوص جاری گردید، که مبلغهای به این واسطه جمع‌آورده را اوّلها برای کندن کانالهای نو استفاده می‌بردند و بعدتر برای احتیاجات دیگر نیز صرف می‌کردگی شدند. کانال و جوییبارها را نه فقط حکومت، بلکه فئودالان کلان هم می‌ساختند، که سانیتر از حساب استثمار دهقانان در زمینهای آبی زراعتکننده ثروت خود را می‌افزودند. هنگام کندن و تازه کردن کانالهای دولتی مردم گردو اطراف را مجبوراً به حشر جلب می‌نمودند. تعمیر انشائات گیدراتیخنیکی نیز به همین منوال انجام می‌یافت، فقط برای نگاه داشتن درغات چوپانتا بهار و تیره‌ماه پنج‌هزارکسی به کار مجبوری برده می‌شد.[7]

در قطار زمینهای آبی کشتزارهای للمی هم، که عادتاً در بلندیها، نشیبیها و دامنة کوهها واقع می‌گردیدند، بسیار بودند. در زمینهای آبی اصول کشت‌گردان سه-پنجقیتعوی (میدان رشقه به کشت‌گردان نمی‌درامد) تطبیق کرده می‌شد. آلات محنت خیلی ساده بود. با آماچ شدگار می‌کردند. دو نوع آماچ به کار برده می‌شد: آماچ کلان برای شدگار مزرعههای صحرا، که آن را برزه‌گاو می‌کشید و آماچ خرد برای شدگار پالیز، که آن را به خر می‌بستند. به واسطة آماچ زمین چنان شدگار کرده می‌شد، که برای خاک‌گردان احتیاجی نمی‌ماند.[8] سیپس، با ماله و سیخ‌ماله خاک زمین شدگارشده را میده و هموار می‌کردند. ک ا ل ا ن د از مهمترین و قلیترین آلتهای زراعت محسوب می‌یافت و بی‌سبب نیست، که تا امروز در آسیای میانه خیلی وسیع به کار برده می‌شود. یکچند نوع بیل وجود داشت، ولی دایرة استفادة آن نظر به کلند محدودتر بود. با داس درو می‌کردند و این آلت محنت هم چند خیل می‌شد. دهقانان کمبغلتر حاصل دروکردة خود را دستی با کوبه یا توخماق وزنین می‌کوفتند. برای باد کردن خرمن بیل یا پنج‌شاخة چوبی را به کار می‌بردند. در باغداری از کجکارد استفاده می‌کردند. در کوهستان چیگینه و در وادی خیلهای گوناگون ارابة دوچرخه وظیفة نقلیات را ادا می‌نمود.

برای پرزور کردن زمین به کشتزار پارو و خاک تپّه‌ها را می‌پاشیدند، که در ترکیب خود بسیارتر سیلیتره داشت. البتّه، این کار را هم فقط زمینداران بای و بدولت کرده می‌توانستند. آنها به هر هکتار زمین کشت از سه تا شش هزار پود پارو، تا دوازده‌ هزار پود خاک می‌ریختند. گاها به جای پارو اخلاط‌ کهنه پوسیده را نیز استفاده می‌کردند.

راجیع به ساخت و ترکیب میدانهای کشت زمینهای آبی در دورة به روسیه همراهشوی مدرکهای سیرشوماری موجودند. چنانچه، در ناحیة خجند 60% زمین را کشتزار غلّه (از آن نصفش گندم، بعد جواری و شالی، کمتر جو و ارزن) تشکیل می‌نمود. تقریباً 14% میدان از باغ و تاکزار عبارت بود. پختة جایداری 11، 5%، رشقه 6، 4%، آبچه‌کاری 4، 6% میدان را اشغال می‌نمود. عموماً چنین تقسیم زراعت اکثراً خاص وادیهاست، امّا باید تأکید کرد، که در این بابت بین ناحیه‌های جداگانه تفرقه‌های کلان وجود داشتند. در محلهای به شهر نزدیک بیشتر باغداری و آبچه‌کاری رونق می‌یافت. در باغها انگور، سیب، ناک، انار، زردآلو، بادام، انجیر، توت و غیره پروریده می‌شدند، که با نوعهای عالی خود شهرت پیدا کرده بودند.[9] در بعضی ناحیه‌ها موقع اساسی را زراعتهای صناعتی اشغال می‌نمودند، که مهمترین آنها پخته، تماکو، زغیرپایه و رستنیهای رنگی بودند.

در اثرهای تدقیقی تاریخ‌شناسی اکثر وقت تأکید می‌شود، که تکنیکة خواجگی قشلاق خیلی ساده و ابتدایی بود. بی‌شک، این درست است. امّا در این مورد نباید به کوتاه‌نظری راه داد و این بها را عموماً به خواجگی کیشلاق روا دانست. مطالعة دقیق مدرکها نشان می‌دهد، که تجربه و ملکة در ظرف هزاران سال حاصلشده بر عبث نرفته است. در آسیای میانه طرزهای نهایت عاقلانة استحصالات خواجگی قشلاق در همان درجة ترقّیات تکنیکة خواجگی قشلاق و مناسبت آب و زمین به وجود آمده، در عمل جاری گردیده بودند. اصول زراعت آبی به شرایط خاک و اقلیمی  ناحیه‌های گوناگون موافق، که در آن بسیار عاملها از پیش‌بینی خلقی آب و هوای سال سر کرده، تا سویه بازداشت آب زیرزمینی به نظر گرفته می‌شدند، تهیه گردیده بود. دهقان محنت خیلی زیادی صرف نموده، زمین را برای زراعت آماده می‌ساخت. برای روشنتر گردیدن این مطلب به طریق مثال در پرورشی  پخته توقف  می‌کنیم: پخته در زمینی کشت کرده می‌شد، که پیشتر در آن جا غلّه، خصوصاً جایجواری و  همچنین زراعت لوبیای  پرورش یافته باشد. پس از جمع‌آوری زراعت پیشینه زمین را شدگار کرده، تا آخرهای تیره‌ماه دم  می‌دادند، یا خود چنان کی  می‌گویند «آفتاب می‌خوراندند». ثانی، یخاب می‌دادند، که این اصول تا حال معمول است. مقصد از این در وقت فراوانی آب پیشکی زمین را با آب سیر کردن بود. در اوّل بهار پارو پاشیده، دفعة یکم شدگار می‌کردند، از پس آن آب می‌ماندند. بعد ده روز دوّمباره از قد و بر تکراراً شدگار کرده، با کلند خاک را نرم می‌نمودند. ثانی، ماله می‌کردند. پنبه‌دانه را 4-5 روز در دیگهای کلان تر کرده مانده، بعد به زمین می‌پاشیدند و با ماله به رویش خاک می‌کشیدند، یا خود اکثر وقت جویکها ساخته پنبه‌دانه را به پشته‌های آن می‌شناندند. در هوای گرم پس از 10 روز آن از زیر خاک نیش زده می‌برآمد. بعد 10 روز دیگر کشتزار را کلند می‌کردند. پس از چند وقت دهقان پخته‌کار زمین را دفعة دوّم کلند می‌کرد، ولی این بار اندکی چقورتر. بعد چیکنکه می‌کردند.

کیشتزار پخته را خشاوه کرده، از علفهای بیگانه تازه می‌نمودند و سفالکهای در نتیجة آبیاری به وجودامده را با کلند نرم می‌گرداندند. از روی حساب یک متخصص پرتجربه تقریباً چل عمل زحمت‌طلب را انجام دادن لازم می‌آمد، تا به چیدن پخته شروع نمایند.

ه. ف. میدّیندارف در بارة دهقانان فرغانه نوشته بود: «قابلیّت کاری و هنر بزرگ با محنت سخت به خود مطیع ساختن طبیعت و به واحه‌های بهشت‌آسا تبدل نمودن بیابانهای هامون در این مردم بردباری مخصوصی را پروریده است…».[10]

در آوان بچگی و جوانی من با رفیقان همسالم در این کارها اشتراک داشتم. نه فقط پرورش پخته، بلکه درو دستی غلّه و بسیار کارهای دیگر زراعت خیلی دشوار و پرمشقت بود. جوانان روستای امروزة تاجیک و ازبک یگان قدر تصوّری ندارند، که بابایانشان یک لقمه نان خود را با چه مقدار عرق جبین به دست می‌آوردند. در این زمان، در میان هم‌قشلاقیان من استادان ماهر خواجگی قشلاق، اگرانامهای مادرزاد تجربة صدها نسلها را ازخودکرده نیز بودند. آنها از خردترین نشانه و علامتی می‌توانستند آب و هوای سال آینده را پیشگویی کنند و می‌دانستند، که برای کشت، آبمانی و دیگر کارهای زراعت کدام وقت بهتر و موافقتر است. در بین آنها باغبانان گلدست هم بودند، که اصولهای گوناگون پیوند و پرورش عالی‌ترین نوعهای درختان میوه را می‌دانستند. باید گفت، که باغداری هم شغل آسان نبود. مثلاً، به انار در یک سال از 6 تا 10 بار آب دادن لازم می‌آمد. در ناحیه‌های کوهستان کانال ساختن دشوار بود، مدّت کوتاه رسش رستنی و زمین سنگلاخ کار را باز هم مرکّبتر می‌نمود. یکی از سییاهان روس در هیرت افتاده بود، که مردم کوهستان از میدانهای خود بی‌محابات میلیونها عدد سنگ جمع می‌کردند.

در برابر موجود بودن عنعنة غنی زراعتکاری آسیای میانه نباید از آن چشم پوشید، که دانش علمی حاضره‌زمان، از جمله، علم اگراخیمیه به این سرزمین راه نمی‌یافت، تکنیکة خواجگی قشلاق به درجة ابتدایی بود و استفادة آب و زمین با اصولهای از دهن ماندة فئودالی صورت می‌گرفت. بنا بر این، به محنت خیلی زیاد و مهارت دهقانان نگاه نکرده، ثمرة خواجگی قشلاق ناچیز بود.

چارواداری تقریباً در تمام ولایتهای امارت بخارا ترقّی می‌کرد. وه‌ای خصوصیت واضح ایکستینسیوی داشت. مردم وادی‌نشین از چارواداری دیده بیشتر به زراعتکاری مشغول بودند. به استثنای آدمان دولتمند، هر یک خواجگی 1-2 سر چاروا داشت، آن هم اکثراً از گاو برزه‌گاو و خیلی کم از بز و گوسفند عبارت بود. در خواجگی تاجیکان کوهستان و پامیر چارواداری موقع درجة اوّل را اشغال می‌نمود و از جهت اهمیت خود با زراعتکاری، که با آن رابطة عضویی داشت، کاملاً هموزن بود: بی پارو حاصل خیلی کم می‌رویید ، بی چاروا کارهای خواجگی کیشلاق انجام نمی‌یافت، وه‌ای به مردم خوراک و پوشاک موهییا می‌کرد. از این جهت هم گاو در جای اوّل می‌ایستاد و گوسفند و بز مطابقاً جایهای دوّم و سوم را اشغال می‌نمود. چون در فصل زمستان دور و دراز کوهستان آماده ساختن خوراک چاروا به سر هر آخور با دشواریهای زیادی میسّر می‌گردید، مقدار رمه‌ها محدود بود.

چارواداری طایفه‌های نیمکوچ‌نشین و علی‌الخصوص کوچی خصوصیت دیگر داشت. رمه‌ها و همراه آنها اهالی، یا خود یک قسم آن، گاها فقط چوپانها از یک چراگاه به چراگاه دیگر می‌گذشتند. دورة در چراگاه نگاه داشتن چاروا خیلی مرکّب و طولانی بود. چرانیدن رمه مهارت کلان، دانستن چاروا و چراگاه جسارت و مردانگی را طلب می‌کرد. بی سبب نیست، که در بارة ترکهای قرلوق همچون گوسفندپروران ماهر شهرتیافته در بین خلق می‌گفتند: «قرلوق زبان گوسفند را می‌داند» یا که «قرلوق مادر گوسفند است». قُنغرادها در شترپروری و لقیها در اسپ‌پروری مشهور بودند. قرغیزها را بسزا چارواداران ممتاز می‌دانستند. امّا مقدار چاروای آنها بسیار نبود. هر یک خاندان قرغیزهای جنوبی به حساب میانه 1، 8 سری گاو، 3، 1 سری اسپ و 12، 8 سری گوسفند داشت. چاروای قسم اساسی اهالی عملاً از این هم کمتر بود، زیرا دولتمندان چندین هزارسری چاروا را صاحبی می‌کردند  (مثلاً، در بین قرلوقها کسانی بودند، که هر یکی 20-25 هزار سر گوسفند داشت). مقدار گاو گوسفند چارواداران کمبغل به درجه‌ای کم بود، که برای تا آخر سال تأمین کردن خوراک خانواده‌اشان نمی‌رسید. جوت، یعنی در نتیجة یخ بستن چراگاه و از حد زیاد باریدن برف سراسر تلف شدن چاروا، باز یک بلای دهشت‌انگیزی بود.[11]

هالی شهر در برابر کسب و هنر و تجارت به زمینکاری هم مشغول  می‌شد. و. و. ردلاو در بارة سمرقند از روی تأثّرات سال 1868 حتّی نوشته بود: «سمرقندیها به صناعت کم شغل دارند، در این جا همگی چند فابریکة بافندگی هست و خلاص، مشغولیّت اساسی اهالی باغداری، استحصال ابریشم و پخته است»[12]. در نوبت خود در دهات استحصالات هنرمندی ترقّی کرده بود. چنانچه، ت. س. برنشیف سال 1795 خبر داده بود، که اهالی دهات بخارا «مثل شهریان» به کسب بافندگی مشغولند و آنها نیز نه در بنای مخصوص، بلکه در خانة خود کار می‌کنند. اندکی پیشتر سال 1781 م. بیکچورین نوشته بود، که در بخارا «…فابریکه‌های نامی وجود ندارند، فقط فابریکه‌های خرد متاعهای ابریشم و پختگی آدمان صاحب‌اختیار موجودند، اکثراً در خانه‌های خود چیت و خام‌صوف می‌بافته‌اند…»[13].

موافیق اخبار سییاهان، کسب و هنر دهات به درجة کافی رواج یافته بود.[14] مّا درجة ترقّیات و تکاملات تکنیکی کسب و هنر شهر بلندتر بود.

سییاهان عصر 19 اکثر وقت سویه پست انکشاف استحصالات هنرمندی را تأکید کرده‌اند. این حالت از آن وجه رویی داده است، که مشاهدان آنوقته به واقعیت آسیای میانه به واسطة منشور صناعت فابریکی و زوادی روس (و یا اوراپة غربی) نظر ‌افکنده‌اند. لیکن در واقع، استحصالات هنرمندی، چنان که از اخبار آنها، سندها و مدرکهای اتنوگرافی معلوم می‌شود، به درجة بلند ترقّیات رسیده بود. پیش از همه، بخارا، تاشکند، قرشی، سمرقند، شهرِ سبز، خوقند، خجند و اوراتپّه برین شهرهای کلان مرکز کسب و هنر به شمار می‌رفتند.

ز روی حساب آ. ا. سوخریوه در بخارا 75-90 هزار کس، یعنی بیشتر از سه‌یک تمام اهالی شهر‌نشین امارت زندگانی می‌کرد. بر طبق مشاهدة ن. و. خنیکاو در سال 1841 تاجیکان «نفوس اساسی شهر بخارا را تشکیل می‌دادند».[15] موافیق حساب تخمینی ا. می‌ییندارف در سال 1820 آنها به مقدار از چار سه حصّة ‌تیعداد عمومی اهالی پایتخت امارت بودند.[16]ین سییاه اساساً به کسب و هنر مشغول شدن تاجیکان را خاطرنشان کرده، به صفت کاربری و همچنین به ترقّیات عمومی، پیش از همه ترقّیات مدنی آنها بهای بلندی داده است. چنان که می‌گوید: «تاجیکان کارگر و محنتدوستند و به پیشه‌های گوناگون قابلیّت زیادی دارند: آنها هم تاجر، هم هنرمند و هم دهقانند حیات بادیه‌نشینی برایشان یگان فرحمندی نمی‌بخشد. اکثر آنها خوانده و نوشته می‌توانند و به استثنای روحانیان، قسمتی  مدنیتری  اهالی بخارا را تشکیل می‌کنند.[17]

یستیهسالات هنرمندی در حیات اقتصادی امارت رل مهم می‌بازید. اکثر اهالی شهر از کاسبان و هنرمندان عبارت بود. در بخارا تقریباً 10-15 هزار پیشه‌وران می‌زیستند، که با خانوادة خود قریب چاریکی   اهالیی   شهر را تشکیل می‌دادند.

کسب و هنر اختصاصهای زیادی را فرا می‌گرفت. آ. ا. سوخریوه، که کسب و هنر بخارای عصر 19-ابتدای عصر 20-را تدقیق کرده بود، مدرکهای خیلی جالب جمع نموده است. جزئیات مسئله را به رسالة او حواله کرده ،[18] فقت تقسیم و گروه‌بندیهای زیرین را خاطرنشان می‌نماییم. قریب صد پیشة جداگانه وجود داشت، که در ساحه‌های زیرین گرد آمده بوده است: 1) ساخت و پرداخت فلزات؛ 2) کارکرد لیف؛ 3) بناکاری؛ 4) دبّاغی؛ 5) لباسدوزی؛ 6) تبّاخی؛ 7) دیگر کسب و کار و مشغولیّتهای تییار کردن اشیای روزگار. هر یک ساحه در نوبت خود به بسیار گروه و نوعهای کسب جدا می‌شد. چنانچه، ساخت و پرداخت فلزات به پنج گروه تقسیم گردیده بود: 1) آهنگری؛ 2) دیگریزی؛ 3) مسگری؛ 4) ریخته‌گری؛ 5) زرگری.

در این زمان، خود یک گروه آهنگری چنین پیشه‌وران را در بر می‌گرفت: ا) چیلانگر؛ ب) نعلگر؛ و) قفل‌ساز؛ گ) کاردگر؛ غ) سوزنگر؛ د) میخچگر.

ین  قبیل  تقسیم و گروه‌بندیهای  زیادی  در  دیگر  ساحه‌های کسب و هنر نیز وجود داشت.

مدرکهای آرشیویی و  اتنوگرافی راجع به کسب و هنرهای مردم خجند و اوراتپّة عصر 19 – ابتدای عصر 20 مورد مطالعه و بررسی متخصصان قرار گرفته‌اند.[19] ز همراه شدن به روسیه دیری نگذشته اهالی شهر خجند به 20 هزار نفر نزدیک رسید. پیشه‌وران با خانواده‌های خود  قسم مهمّ اهالی شهر، ظاهراً، چنان که در شهر بخارا مشاهده می‌شد، تخمیناً چاریک اهالی شهر را تشکیل می‌کردند. زیاده از 100 نوع استحصالات هنرمندی وجود داشت. از آن بین کسب بافندگی رونق بیشتری پیدا کرده بود. خجند در قطار بخارا و خوقند یکی از مهمترین مرکزهای استحصالات بافندگی آسیای میانه حساب می‌یافت.[20] ین خصوصیت اقتصادیات خجند خیلی بروقت به ظهور آمده بود. به هر حال در مقالة بی‌امضای «راجع به وضعیتی  کنونی بعضی ولایت و شهرهای  آسیای میانه» (س. 1826) گفته می‌شود، که «اهالی خوقند و خجند» به روسیه (به پیتراپولوفسک) بسیار پخته، ابریشم، محصولات و متاعهای ابریشمی و پختگی، از جمله، جامه می‌آرند.[21] کولالی در استحصالات هنرمندی خجند نظر به بخارا موقع مهمتری داشت.

در شهر اوراتپّه از 1041 دکان کاسبان 187-تاش در دیهه‌های کلان واقع گردیده، همة باقیمانده‌اش در شهر جایی گرفته بود. این شهر با استحصال لوازمات پشمی، کارد و اسطوره (پاک و) شهرت پیدا کرده، مصنوعات آن نه فقط احتیاجات داخلی را قانع می‌گردانید، بلکه به بیرون هم صادر کرده می‌شد.[22].

در تاشکند، که از جهت نفوس به بخارا نزدیک می‌شد، مشغولیّت اساسی اهالی از زراعت و تجارت عبارت بود. وزن نسبی کسب و هنر نظر به بخارا کمتر بود، ولی به هر حال محصولات گوناگون تهیه می‌گردید. بیش از همه کسب بافندگی و استحصالات چوینریزی رواج داشت.[23]

تجهیزات تکنیکی استحصالات هنرمندی نسبتاً پست و نهایتدرجه کهنه و عنعنویی بود. کسادی تکنیکه جهتهای خاص طرز استحصالات فئودالیست. چنان که و. ا. لنین اشاره‌ کرده بود: «قانون اصولهای استحصالات پیش از کاپیتالیزم به اندازة پیشتره، در اساس پیشتره تکرار کردن پراتسیسّ استحصالات است…» خواجگی نتورلی دهقانان، استحصالات کسبی صناعتچیان از همین قبیل است.[24]

یستیهسالات بافندگی بیشتر ترقّی کرده بود و در آن جا یک درجه مکانیکانی محنت (چرخ پایهکی، دستگاه بافندگی) به کار برده می‌شد.[25] بی سبب نیست، که محض استحصال متاع ساحة اساسی صناعت فئودالی گردید، که با بازارگیری محصولات و بعدتر با وسعت حجم کارگاههای خود تفاوت می‌کرد.[26] هونرمندان آسیای میانه در تییار کردن مصنوعات زرگری، کُلالی، حکاکی و غیره مهارت کامل پیدا کرده بودند.

مواد خام را برای استحصالات هنرمندی از خواجگی قشلاق و هم از استخراج معدن به دست می‌آوردند. مشاهدان روس اکثر وقت به وضع استخراج معدن تماماً بهای منفی می‌دادند (ا. ف. می‌ییندارف، خارونجیی ن. ا. پاتنین، پ. ا. نیبالسین و دیگ .). بسیار فلزات، از جمله، آهن، طلا، نقره و غ. در حقیقت از روسیه کشانده می‌شد. با وجود این، در آسیای میانه استخراج معدن کم نبود، ولی به سبب هنوز در حالت ابتدایی واقع گردیدن طریق استخراج و خیلی افزون بودن طلبات احتیاج کشور را تماماً رفع کرده نمی‌توانست. مقدار زیاد طلا در بخارای شرقی با اصول زرشویی حاصل کرده می‌شد.[27] در کوههای حصار، پامیر (در ونج) و دیگر محلها معدن آهن، در کوه تنگ، کوهسار فرغانه و ورزاب سرب (قورغاشیم) استخراج می‌کردند. در فرغانه همچنین کان نقره موجود بود. در همه جا نمک حاصل کرده می‌شد، آن را هم به شکل دورده (مثلاً، در ناحیة قمیشقورغان، ریان حاضرة اشت، در جنوب تاجیکستان) و هم به شکل نمکسنگ (کانهای مشهور نمک رنگین کوههای غوزار، نمک کوه خواجه‌موعمین نزدیک کولاب و غ .) به دست می‌آوردند. برای تییار کردن باروت از شوره (سیلیتره) و گوگرد، که در محلهای گوناگون کانهای خود را داشتند، استفاده برده می‌شد. در کوهستان بدخشان و  فرغان  هر گونه جواهرات و سنگهای قیمت‌بها، از قبیل لعل و یاقوت، فیروزه، سنگ لاجورد و امثال اینها به دست آورده می‌شدند.

جمعبست همة مدرکهای موجودة راجع به صناعت معدن [28] پیشرفت مویینی را در استخراج ثروت زیرزمینی عصر 19 مورد تدقیق نشان می‌دهد.

در این پیشرفت، غیر از سببهای عمومی، در جستجوی کانها اشتراک نمودن اینجینیرهای معدن‌شناس روس، که با دعوت حکمرانان دولتهای خوانی به آسیای میانه آمده بودند ،[29]همچونین همان روسهایی، که خواه و ناخواه در این سرزمین اقامت داشتند، نیز رل مویینی بازید.

تدقیق سرچشمه‌ها نشان می‌دهد، که ناحیه‌های جداگانة کار پرمحصول صناعت معدن به تشکّل شروع نمودند. فرغانه با کوههای اطراف خود، که کانهای طلا، نقره، سرب، آهن، مس، نفت، همچنین نمک و سنگهای قیمت‌بها داشتند، یکی از همین قبیل ناحیه‌ها به شمار می‌رفت.[30] دیگر از چنین ناحیه‌ها در سمت مقابل، انتهای غربی آسیای میانه جزیرة چلکان بود.[31]

جمعیّتهای   پیشه‌وران  (سیخها) – کارگاههای  پیشه‌وران  به وجود آمده بودند. ک. مرکس و ف. اینگیلس در «ادیالوژی نیمیس» به جمعیّتهای پیشه‌ورانی  اسری  میانة اوراپة غربی، از جمله، چنین  توصیفات داده‌اند: «تقسیم محنت در شهرها بین جمعیّتهای پیشه‌وران جداگانه حالا (کاملاً) ابتدایی بود، وه‌ای در داخل خود جمعیّتها هم بین کارگران جداگانه تماماً گذرانیده نمی‌شد. هر یک کارگر می‌بایست چند کار را بداند، از عهدة هر کاری، که با اسباب و ابزارش کردن لازم باشد، برآمده تواند؛ محدودیّت تجارت و رابطة سست بین همدیگری شهرهای جداگانه، بینوایی اهالی و کمی طلبات به تقسیم منبعدة محنت ممانعت می‌کردند، بنا بر این هر کسی، که استا شدن می‌خواست، می‌بایست کسب خود را به حدّ اعلی از خود می‌کرد»[32].

ین توصیفات را کاملاً به آسیای میانه هم نسبت دادن ممکن است. این امکان می‌دهد، که ماهیّت جمعیّتهای پیشه‌وران آسیایمیانگی، با وجود تفاوتشان از جمعیّتهای اوراپة غربی، همچنین خصوصیت محدودی تخصصهای کاسبان و هنرمندان عمیقتر درک کرده شود. در دایرة جمعیّت پیشه‌وران چند نوع یچییکة ابتدایی وجود داشت. عادّیترین آن حوزة لیفبافان بود، که در آن موقع اساسی را شکل جماعتی-خانوادگی تشکیل استحصالات اشغال می‌نمود، امّا جمعیت نبود. در دیگر ساحه‌ها اصول دووزوه (استا-شاگرد) یا خود سیوزوة تشکیل کار (استا-خلیفه، استا شاگرد) موجود بود. شاگرد اوّلها فقط خوراک می‌گرفت، بعدتر اندک مزد هم می‌گرفتگی شد. اصلاً اصول شاگردی یکی از طرزهای استثمار به شمار می‌رفت. پیدایش اصول سیوزوه (اکثراً در استحصالات بیشتر رواجیافته – بافندگی، کفشدوزی، چوینریزی) از وسعت زیاد استحصالات مالی شهادت می‌داد. درجة باز هم بلندتر ترقّیات آن از موجودیّت نخستین پدیده‌های کارگاه پراکندة صناعتی و افزایش مقدار مردی‌کاران نیز عیان می‌گردد. در دولت خانی خوقند، در عرفة همراه شدن به روسیه، قورخانة دولتی با ملتقخانه و توپخانه‌اش وجود داشت. استاهای یراقساز مزد و خوراکواری (نان، گوشت، چایی و غیره) می‌گرفتند، بعضاً از ‌انداز زمین هم آزاد می‌شدند[33]، شاید این یکی از شکلهای  (علاوگی)   مزد محنت آنها بود.

در بارة کارگاه پراکندة صناعتی یک سلسله معلومات در دست داریم. چنانچه، پ. ا. پشینا (س. 1866) نوشته بود، که در استحصالات بافندگی، مثلاً، یک خوجئین «…به خانواده‌های شناسش- به یکی تازه کردن پخته، به دیگری نخریسی، به سومی بافندگی، به چارمی رنگریزی و امثال این را تقسیم کرده می‌دهد، که در این صورت به وه‌ای نه ساختن بنای کارگاه، نه خریدن دستگاه و نه دادن مزد وقت بیکار‌نشینی کارگر لازم نمی‌آید». و باز: «…در این جا هم، مثل روسیه ما، قسمت زیاد زحمت به ذمّة زنان و نورسان می‌افتد، که آنها با تازه کردن پخته، ریسیدن نخ، به نیچه پیچانیدن ریسمان و غیره مشغولند.»[34] به قول پ. ا. نیبالسین «اگر در بخارا یگان چیز فابریکمانند وجود داشته باشد، پس این مؤسسه‌هایی است، که به متاع گلهای قالبی می‌پرتایند، هم به بافندگان کلابه و هم به خییاته‌ها برای دوختن جامه‌های بریده را تقسیم کرده می‌دهند».[35]

میقدار مؤسسه‌های کلان از میانه‌های عصر خ8 خیلی افزود. نیکاله‌ای گریگارییف یونانی، که مدّت زیادی در بخارا زیسته است، دایر به میانه‌های این عصر چنین خاطرنشان می‌نماید: «فابریکة منوفکتوری فقط یکیست، که مال همان رحیمبیک (رحیمبی -ب. غ .) می‌باشد و آن هم نه آن قدر کلان بوده، شاهیواری و مخمل استحصال می‌کند…».[36]

در سالهای 60-ام عصر 19 وضعیت به کلّی تغییر یافت. گروه صاحبان دولتمند کارگاههای هنرمندی پیدا شدند، که ثروت زیادی را به دست خود جمع نمودند. قسمت کاسبان عادّی تماماً دیگر بود. «کارگر بافنده، – می‌نویسد ا. د. گریبینکین، – از ساعتهای 3-4 تا نصف شب و تا نماز شام نخ به نخ کار خود را اجرا می‌کند. روزی نه بیشتر از یک ساعت دم می‌گیرد».[37]

موناسیبتهای   اجتماعی  در   استحصالاتی  هنرمندی   همانا فئودالی بود. چنان که در بالا گفته شد، شاگرد همیشه مورد استثمار قرار می‌گرفت و از آن که شاگرد اکثر وقت پسر و یا خویش خوجئین بود و در خانة وه‌ای می‌خورد و می‌زیست، حالش بهتر نمی‌شد. خلیفه هنگام درآمدن به کار از خوجئین مبلغ زیاد بنک می‌گرفت و در صورت ترک کردن کار می‌بایست آن را برگرداند.[38] زبسک این در عمل از امکان بیرون بود، خلیفه تا آخر پابند خوجئین شده می‌ماند. عموماً سرمایة فایده‌خوری موقع کلان را اشغال می‌کرد. سودخورها از هزار تنگه هر ماه بیست تنگه می‌گرفتند و در یک سال ستانیدن قریب 25%،    یعنی 250 صوم فاید  امر طبیعی حساب می‌یافت. اکثراً حق قرض از این هم زیادتر می‌شد.

چ نوعی که س. عینی شهادت می‌دهد، «در آن وقتها در دهات سودخوران زمیندار به دهقانان کمبغل هر صد تنگرا هر ماهی تا به ده تنگه به فایده می‌ماندند».[39] بیسیار واقع می‌شد، که قرضدار در وقتش حق قرض و یا تمام قرض را ادا کرده نمی‌توانست و سودخور به عوض آن با زور دختران او را می‌گرفت.[40] ین بود، که مردم نسبت به سودخوران نفرت می‌پروریدند.[41]

چونان که ک. مرکس خاطرنشان می‌نماید، سرمایة فایده‌خوری استحصالات را «به حالت فلاکت‌بار رسانیده، به جای این که قوّه‌های استحصال‌کننده را ترقّی دهد، آنها را فلج می‌کند، در این زمان شرایط ناچیز جمعیّتیی را ابدی می‌گرداند، که در آن حاصلناکی جمعیّتی محنت، مثل استحصالات کاپیتالیستی، از حساب خود محنت نمی‌فزاید».[42]

کاسیبان و هنرمندان در سیستم مناسبتهای اجتماعی و اقتصادی دورة مورد تدقیق ما مقابل فئودالان قرار گرفته بودند. در این زمان، مبارزة صنفی در داخل طبقة هنرمندان هم دوام می‌کرد و شکلهای شدیدتری، از قبیل کارپرتایی شاگردان و خلیفه‌ها را به خود می‌گرفت.

پیشوران در شهرها گروه-گروه جایگیر می‌شدند، چنان که اهل هر کسب با همکسبان خود در یک محله ساکن می‌گردید. مثلاً، در شهر بخارا بافندگان دو محل را مسکن نموده، آهنگران و چیلانگران نیز در دو محله و ریخته‌گران در یک محله جایی گرفته بودند. در شهر خجند بافندگان در محله‌های رزّاق و سر بلند قسم شرقی قلعة نو و آهنگران در سه محل اقامت می‌کردند. پیشه‌وران تاشکند هم از روی کسب و حرفه‌اشان محل سکونت خود را مقرّر کرده بودند.[43]

چ نوعی که ف. اینگیلس در خصوص شهرهای عصر میانگی نوشته بود، «در پس آن دیوارها و خندقها کسب و هنر عصرهای میانه انکشاف می‌یافت، – درست است، که وه‌ای با روح سیخی بیورگیری خیلی آغشته و محدود بود، – سرمایه‌‌های نخستین جمع می‌شدند، احتیاج با هم و دیگران خرید و فروش کردن شهرها به وجود می‌آمد…»[44] تیجارت
ن. و. خنیکاو تأکید می‌کند، که بخارا، سمرقند و قرشی مرکزهای اساسی تجارت امارت بخارا محسوب می‌یافتند.[45] به ردیف این مرکزها شهرِ سبزو در بخارای شرقی حصار و کولاب را نیز باید داخل نمود. در دولت خانی خوقند کلانترین مرکزهای تجارت خوقند، تاشکند، مرغیلان، اندیجان، نمنگان، اوش، اوراتپّه به شمار می‌رفتند.

ان وقت پراتسیسّ از صناعت جدا شدن تجارت حالا به انجام نرسیده بود: دکان در یک وقت وظیفه‌های هم فروشگاه و هم کارگاه کاسبان را ادا می‌کرد ،[46] زی را در آسیای میانه نیز، مانند کشورهای عصر میانگی اوراپه «کاسبان و هنرمندان آن وقتها در این حال تاجر هم بودند».[47]

در شهرها تجارت در بازارهای مخصوص صورت می‌گرفت. بازار مساحت کلانی را اشغال می‌نمود. بازار اساسی شهر تاشکند، به قول ا. پ. خاراشخین «…بسیار کلان و آریگینلیست. فقط در روز دراز تابیس-تان می‌توان تمام گوشه و کنار آن را پیمود». بازار خوقند هم «…خیلی کلان و پاکیزه است، مثل بازار تاشکند جا-جا تیم دارد».[48]بازار اوراتپّه نیز قریب تماماً پوشیده بود ،[49] بازار خجند هم همچنین. آ. ا. سوخریوه درست قید می‌کند،   که «خصوصیت خاص طرح شهرهای آسیای میان  از این عبارت بود، که در چارسوی خیابانهای اساسی مرکزهای سودا واقع گردیده، در این جا تیم دراز گنبذدار ساخته می‌شد و از بین آن کوچه می‌گذشت و در دو طرف آن اندرون تیم دکانها صف می‌کشیدند. مرکز سودای سمرقند و شهرِ سبزاین گونه تیم داشت؛ در بخارا پنج تیم موجود بود، که این از رونق تجارت بخارا و آبادی بازارهای شهر گواهی می‌دهد. چنین عمارتهای بازار را در  سمرقندو  شهریسبز  «چارس و»،   در   بخارا  «طاق» می‌گویند».[50]  مرکزی  شهر بخارا را تماماً بازارها اشغال کرده بودند، در میدان ریگستان و دیگر میدانها نیز دکانها وجود داشتند، حتّی در نزدی  دروازه‌های شهر هم بازار موجود بود. دکانها نه آن قدر کلان بوده، با هم زیچ جا می‌گرفتند، رسته‌های بازار هر یکی به مال مویینی تخصیص یافته بود. علاوه بر این، کاروانسرایهای بسیاری بودند (در سالهای 40-ام عصر 19 مقدار آنها به 38 می‌رسید و پسانتر باز هم زیادتر گردید). در کاروانسرایی تاجران مسافر و محلی اقامت می‌کردند، در آن جا انبار، دکان، اوستاخانه، سئیس‌‌خانه و غیره موجود بود. یک قسم کاروانسرایها به خانها تعلق داشت، قسم دیگر مال وقف به شمار می‌رفت و قسمی    باقیماند   از   آنی   شخصانی   جداگان    بود.[51] کاروانسرایها در تشکیل تجارت رل خیلی مهم ‌بازی می‌کردند. گفتن کافیست، که موافق معلومات ن.   و.   خنیکاو  (س.   1841)   به بخارا هر سال عبارت از  12-15 هزار شتر کاروان می‌آمد[52] وه آن همه بارها، آدمان، اسپ و ارابه‌ها اساساً در کاروانسرایها جایی می‌گرفتند.

در میانة سالهای 60-م بازار اساسی شهر تاشکند 16 کاروانسرایی و تقریباً 2400 دکان داشت (در صورتی، که در شهر همگی 4584 دکان موجود بود). بازار تخمیناً سی رستة مخصوص را در بر می‌گرفت[53]. در شهرهای دیگر مقدار کاروانسرایها کمتر  بود. چنانچه، در  شهری   خوقند سال 1841 شش کاروانسرایی وجود داشت، که «در دوتاش ساکنان شهر تجارت می‌کردند و باقیمانده‌اش خذمت کاروانهای متّصل آینده و رونده را بجا می‌آورد».[54]

در سالهای 70-م شهر خجند همگی 5 کاروانسرایی داشت.[55] میقدار آن در شهر اوراتپّه سیتا بود. در خصوص این کاروانسرایهای اوراتپّه م. س. بیکچورین خاطررسان می‌کند، که همة آنها مال شخصان جداگانه می‌باشند. در یکی 28 دکان موجود بوده، مالکیّت خصوصی سوداگران کوتر‌فروش محلی به شمار می‌رفت. دو کاروانسرای دیگر چون مسکن تاجران مسافر خذمت می‌کردند، ضمناً، در یکی از آنها سودخوران هندوی ساکن اوراتپّه اقامت داشتند.[56]

در سمرقندی، که نفوسش در عصر 19 از بخارا دو-دوونیم برابر کم بود[57]، در دورة همراه شدن به روسیه، که آن وقت اهالی‌اش تخمیناً به سی هزار رسید، بیشتر از 2400 دکان (همراه 712 دکان کاروانسرایها) داشت.[58]

در مرکزهای بزرگ تجارتی و هنرمندی سودای داخلیشهری رونق می‌یافت، زیرا اهالی سیر‌شمار شهرها را با مصنوعات گوناگون پیشه‌وران تأمین کردن لازم می‌آمد.[59] در این زمان، یک قسم مهم مالها برای رفع احتیاجات دهقانان به دهات فرستاده، در نوبت خود، از آن جا برای استحصالات هنرمندی مواد خام آورده می‌شد. شهر با چنین دهکده‌های اطراف خود ناحیة میکرویقتیسادیرا   تشکیل می‌کرد.[60]

در قریه و دهکده‌های کلان به اصطلاح «دور بازار» وجود داشت. مثلاً، در بخارا بازار کاگان روز سه‌شنبه‌، بازار بهاءالدّین روز چارشنبه و غ. ، در سمرقند بازار جمبایی روز یکشنبه، بازار محنت روز دوشنبه و غ. برپا می‌گردید. البتّه، انواع مالها و خصوصیت خرید و فروش در این جا دیگر بود. چنان که و. و. ردلاو می‌گوید: «در این بازارها سودا فقط احتیاج دهقانان را قانع می‌گرداند، که آنها محصول محنت خود را می‌‌فروشند و چیزهای برایشان ضروری را خرید می‌کنند».[61]

در قطار این سودای داخلی شهر و دهات، همچنین سودای نسبتاً کلان بین شهرها و ولایتها عمل می‌کرد. بسیار شهر و ولایتها با  نوع مویین محصولات هنرمندی و مالهای فروشی خود شهرت داشتند (مثلاً، حصار با خنجر و گوسفند، اوراتپّه با کارد، خجند با ادرس و شاهی، قرشی با الاچه و غیره).

کلانترین بازارهای ولایتی، عموماً، مرکز تجارتی دولتهای خانی آسیای میانه به شمار می‌رفتند. علی‌الخصوص، سودای  بینی  امارتی  بخارا،   دولتهای  خانیی  خوقند  و  خیوه رونق زیادی پیدا کرده بود. مال بسیاری از کشورهای خارجی: افغانستان، هندوستان، قاشغر و ایران کشانده می‌شد. در اقتصادیات دولتهای خوانی مقام مخصوصی را تجارت با روسیه اشغال می‌نمود (در این باره مفصلاً در فصل جداگان   سخن   خواهد  رفت).    محض   شهرهای  کلان   مهمترین مرکزهای  تجارتی  بینیویلایتی و  خارجی  حساب  می‌شدند؛ طبیعی، که این تجارت خصوصیت کوتر‌فروشی داشت.

در سودای کلان خارجی حکمرانها، خویش و اقربای آنها، عملداران عالی‌مقام، همچنین سوداگران «کسبی» شرکت می‌نمودند. همین سوداگران ثروتمند اتّحادیة مخصوص خود را داشتند. رویخت مخصوص خوانی بود، که در آن نام سوداگران بدولت را ذکر می‌کردند. در سر این اتّحادیه کاروانباشی می‌ایستاد. به این وظیفه انتخاب گردیدن کاروانباشی با فرمان امیر تصدیق کرده می‌شد. کاروانباشی سردار کلّ سوداگران ملک بخارا محسوب می‌یافت.

سوداگران میانه و خرد اتّحادیة خود را از روی رسته و بازارها تشکیل داده بودند، که به آن آقسقال سرداری می‌کرد. اکثرن  از روی  پرنسیب خانوادگی شرکتی  سوداگران تأسیس کرده می‌شد. سوداگران کلان-میرزاهای خود را داشتند. هنگام خرید و فروش دلّال و قاصدها و واسطچی و امانت‌فروشها اشتراک می‌کردند.[62]  سوداگر کلان در  شهر  نشسته، اکثر وقت تنها عملیات تجارت را با مبلغ تأمین می‌نمود،   دیگر   همی   کارهارا  هر گونه   خادمانی   تجارت‌خانه انجام می‌دادند. مثلاً، میرلیبای خوقندی در سالهای آخر موجودیّت دولت خانی خوقند اختیار خرید تمام پختة مملکترا   ب   دست خود   گرفته بود.    ان   از  آن   سبب برایش ممکن گردید، که او به پول خان تجارت می‌کرد.

ز بخارا به روسیه اکثراً نه خود سوداگران کلان، بلکه خذمتچیان آنها سفر می‌کردند، که از 30 تا 50 فایض درآمد را می‌بایست به سوداگر می‌دادند.[63] ه. گریبینکین نوشته بود: «با کار تجارت توسط دیگران حتّی ملّاها، امامها، مدرّسها، ایشانها، قازیها، املاکدارها و آقسقّالها – القصّه، همة کسانی، که یک مقدار پول زیادتی داشتند، مشغول می‌شدند» ،[64]

کلانترین سوداگر سمرقند در ابتدای عصر 19 نمایندة نامداری  بزرگزادگانی  عالی‌مقامی  بخارا محمّد دولتبی اناق بود، که مدّت دراز در سمرقند حکمرانی کرده است. وه‌ای در سال 1810 به وقف فقط یک خود مدرسة الغبیک 123 دکان و همچنین کپّان و انبارها وصیّت نمود.[65]

در صورتی که سوداگران ثروتمند و دلّالان کلان درآمدهای نهایت زیاد به دست می‌آوردند، میدسوداگران و دکانداران خرده‌فروش «…به فایده‌های ناچیز و بسیار وقتها به آن بازیافتی، که برای سیری خود و خوراک اسپشان کفایت می‌کرد، قناعت می‌نمودند».[66]

خرابی راهها و نبودن امنیت چه در راه و چه در شهر پیش ترقّیات تجارت را می‌گرفت. در راهها از دست غارتگران و در شهرها از طرف حاکمان حریص مال و جان سوداگران همیشه در خطر بود. باج و خراج و اجاره‌پولی حدّ و ‌اندازه نداشت. غیر از این، دائما خوف مصادره تهدید می‌نمود. به قول احمد دانش، در زمان حکمرانی امیر نثر‌الله «بعضی علمای حقنا‌شناس منغیت حاضره را به نظر گرفته، ملک و مال فقرا همگی از آن پادشاه است، رایا را مالکیت به اشیایی نیست، اگر هر چیز پادشاه از هر یک ریه ستانیده گیرد، تصرّف در ملک خود کردگی می‌باشد، زجر و ظلم نیست، گفته فتوا هم داده بودند».[67] زمینداری فئودالی. احوال عامّة خلق

وسول زمینداری فئودالی در آخر عصر خ8-نیمة اوّل عصر 19، عموماً همان طوری که در زمانهای گذشته بود، باقی ماند.[68] ولی با وجود این، بعضی تفاوتها در اصطلاحات و ساخت زمینهای خصوصی به میان آمدند، که آن هم در هر محل گوناگون بوده، در دوام همین دورة مورد بحث نیز به دگرگونی دچار می‌شدند. این مسئله خیلی مرکّب است و به مقدار زیاد تدقیقات نگاه نکرده، بسیار جهتهای آن محتاج آموزش می‌باشد.[69]

در حیات اجتماعی این دور اصول تنخواه -طریق خذمتانه به شخصان جداگانه انعام نمودن قطعة زمین، یک و یا یکچند ده و حتّی ولایت تمام، که درآمد آن کاملاً در اختیار تنخواهدار بود، موقع مهم داشت. بعضاً صاحب تنخواه غیر از مالیاتی، که به فایدة خود جمع می‌کرد، مزدی به مبلغ مویین از خزینة امیر نیز دریافت می‌نمود. تنخواه می‌توانست، ن  این که تمام درآمد سالانة زمین، بلکه یک حصّة ‌ان را تشکیل نماید. در بعضی موردها این به خود بدون انعام زمین یک نوع شکل نفقة پولی را می‌گرفت.

وسول تنخواه از آغاز حکمرانی سلالة منغیتیه به طور وسیع جاری گردید. به قول ف. افریماو (سالهای 70-ام عصر خ8) «به آقسقّالان کلان عوض مواجب پولی و غلّه زمین داده می‌شود، که از آن مداخل بزرگی به دست می‌درارند».[70]

میر نثر‌الله همچون پدر خود در جایهایی، که عصیان قبیله‌های جداگانه و شورش خلقها رویی می‌داد، «اکثر امرای ایلدار و نامور را به زمین نشانید».[71] در یکی از فرمانهای امیر هیدر در بارة تعیین کردن حاکم ولایت نورتا و هم در خصوص آن که او باید خراج جمع‌آوریشونده را به احتیاجات قشون صرف نماید، سخن می‌رود.[72] مّا در بارة به خزینة دولت سپردن قسم باقیماندة خراج چیزی گفته نشده است. از احتمال دور نیست، که وه‌ای همچون یک نوع تنخواه به حاکم انعام شده باشد.

کسر  وقت منطقه‌های ن   چندان  کلان  ب  طریق تنخواه به شخصان گوناگون صاحب‌منصب، از آن جمله، به سپاهیان انعام  کرد  می‌شدند. مقدار تنخواهداران در  چاریکی  اوّل عصر 19 فقط در امارت بخارا از  12 تا 36 هزار نفر به شمار می‌رفت. اگر تنخواهدار به جای دیگر کوچد، تنخواه نو داده می‌شد. حجم تنخواه به رتبة شخص علاقه‌مند بود: صاحبان رتبة پایینتر حربی از 3 تا 5 هکتار زمین می‌گرفتند، امّا شخصان عالی‌رتبه،   از قبیل سرکرده‌ها یک دیهه تمام را با صدها هکتار زمین،   آسیاب و دیگر دارایهایش  به دست  می‌دراوردند.[73]گر  پسر منصب پدر را اشغال نماید، به تنخواه او نیز صاحب می‌شد. گاها پس از مرگ تنخواهدار زمین انعامی او به وارثان بی‌پرستارمانده‌اش نیز تقدیم می‌گردید. از بعضی سندها برمی‌آید، که آن وقتها تمایل میراثی گردانیدن اصول تنخواه وجود داشته است.

در ملکهای کوهستانی بخارای شرقی تنخواه دارای خصوصیتهای به خود خاصی بود. در این جا نه زمین، بلکه خواجگیهای دهقانی به تنخواه داده می‌شد. شخصان پایینروتبه چند خواجگی را، ولی بی، دادخا و سایر عملداران بلندرتبه هر یکی چند دیهه را با صدها خواجگیهای دهقانی به صفت «تنخواه» انعام می‌گرفتند. آنها هر سال به حصّة ‌معلوم حاصلات دهقانی صاحب گردیده، در این زمان، اهالی دیهه‌های زیردست خود را به کارهای خواجگی شخصی خود نیز جلب می‌نمودند و به هر راهی، که می‌توا-نیستند، استثمار می‌کردند. از این سبب به تنخواه گذشتن خواجگیشان به دهقانان نهایتدرجه روزهای سختی را پیش می‌آورد.

ته‌اسّوب دینی، که از زمان حکمرانی شاهموراد سر کرده، خیلی قوّت گرفته بود، به وسعت یافتن زمینهای وقف راه گشاد. در زمینهای وقف کار کردن نیز برای دهقانان پرمشقت بود. زیرا آنها در زمینهای وقف تمام سال از صبح تا شام کار کرده، تنها از چار و یا از پنج یک حصّة ‌هاسیلات را می‌گرفتند و بیشتر به متولیها وابسته شده، آزادی خود را از دست می‌دادند. به طور وسیع جاری گردیدن اصول تنخواه و به فایدة تنخواهدار جمع‌آوری شدن مالیات، همچنین وسعت یافتن زمینهای وقف به درآمد خزینة دولت خوانی تأثیر نکرده نمی‌توانست. این بود، که امیر نثر‌الله اصول یرغو – مصادره را به راه انداخت.[74]

در بخارا حجم و مقدار ‌اندازها تارفت می‌افزود. در عهد امیر مظفّر (1860-1885) کار به درجه‌ای رسید، که نه فقط از زمین زراعت، بلکه از زمین ناکارم نیز خراج می‌ستانیدند و در این مورد چنین بهانه‌ای را پیش می‌آوردند، که گویا که این زمین به سبب کم‌حوصلگی دهقان ناکشته مانده است.[75]

ز باغ و تاکزار، کشت یونچققه، پالیز و آبچه‌کاری ‌اندازی به نام «طنابانه» ستانیده می‌شد. در ابتدای عصر 19 امیران بخارا به هر طناب زمین مبلغی مقرّر نموده، خواستند این نوع ‌انداز را به خراج رسمی زمین تبدل دهند. در نامة امیر هیدر سال 1807-1808 چنین گفته شده است: «…از هر طناب به مبلغ یک طلا طنابانه گیرید. اگر (صاحب آن) به دادن یک طلا راضی نشود، آن گاه به طریق مال سه‌یک حاصل را ستانید[76]. سال 1860 در ولایت سمرقند تقریباً سه‌یک خراج با پول پرداخته شد.[77] در خانی خوقند در میانه و نیمة دوّم عصر طنابانه قریب تماماً به شکل پول رویانده می‌شد، که به این وجه آن را «طناب‌پلی» می‌گفتند. در این جا از تاکزار نظر به آبچه‌کاری دوونیم برابر زیادتر ‌انداز ستانده می‌شد.

در محلهای گوناگون امارت بخارا حجم خراج یک خیل نبود. بعضاً وه‌ای حجم مویینی را داشت: مثلاً، از هر طناب زمین کشت یک تنگه و سیوونیم کیلوگرم را تشکیل می‌کرد. در مورد دیگر یک تنگه در بهار و در تیره‌ماه یک تنگه و 6، 5-7 کگ غلّه ستانده می‌شد. طرز دیگر پرداختن طنابانه حصّة ‌هاسیلات به شمار می‌رفت: چنانچه، 2/5، 1/3، 1/5، 1/6، 1/8 قسمت حاصل را خراج تشکیل می‌نمود. ولی حاکمان اکثراً حجم خراج را تا نصف حاصل می‌رسانیدند. مثلاً، در سالهای  1842-1843 خراج زمین در دولت خانی خوقند، که عادتاً به حجم سه‌یک حاصل رویانده می‌شد، تا نصف حاصل افزون گردید. یکی از حاکمان تاشکند ‌انداز زمینهای زراعت را 2، 5 برابر و در بعضی محلها 3-4 برابر زیاد کرد. در حدود عصرهای 19 و 20 تمایل تا 40% حاصل افزودن حجم خراج در امارت بخارا نیز مشاهده می‌شود»[78]

رویید ان حاصل فراوان باعث خوشنودی دهقان نمی‌گردید، زیرا در نتیجة این حجم ‌انداز هم می‌افزود: مثلاً، از ده باتمن حاصل گندم دهقان می‌بایست چار باتمنش را و از جو حتّی پنج باتمنش را به خراج دهد. صاحب زمین پس از درویدن حاصل غلّه را کوفته، به خرمن می‌ریخت. جمع‌کنندگان خراج به سر خرمن آمده، یک قسم غلّه را برای امام مسجد محله جدا می‌کردند. اگر خراج از پنج یک حصّة ‌هاسیل را تشکیل دهد، بقیة غلّه را به پنج حصّه ‌تقسیم کرده، از حسی   دهقان (یا زمیندار) مقدار مویین را برای سرکار، میراب، آقسقّال و میرزا می‌گذاشتند. مبادا دهقان تا آمدن جمع‌کنندگان خراج به خرمن دست رسانیده باشد، تمام حاصل را مصادره کرده، خود دیهکان را سخت جزا می‌دادند. اکثر وقت جمع‌آوری خراج را به یگان شخص به عاریت می‌فروختند و آن شخص از دهقان مبلغ باز هم زیادتری را «فشرده» می‌گرفت[79].

در امارت بخارا وقت درو را نه این که خود دهقان، بلکه املاکدار (قلمرو بیکها به املاکها تقسیم می‌شد) مقرّر می‌نمود – وه‌ای در همه جا در یک وقت شروع می‌گردید. به پخته ریختن دانه‌های گندم کسی پروا نداشت. اگر درو برابر در یک وقت سر شود، به حفظ حاصل نظارت کردن برای املاکدار آسانتر بود. بندهای گندمپایه را در میدان درو غرم کرده می‌ماندند. املاکدار به واسطة خادمانش – داروغه‌ها خرده‌گیرانه نظارت می‌کرد، تا که دهقان یگان مشت غلّه را به خانه‌اش نبرد.

داروغه بعد از نظر گذرانیدن غرمها برای کوفتن اجازت می‌داد. غلّة کوفته و بادّادشده «نشان زده می‌شد»: «تک خرمن و چند جای بالای آن را از پهلوهایش گل می‌مالیدند و داروغه در نوک آن با علامتهای خود یک پاره کلوخ می‌گذاشت. غلّه مدّت دراز در خرمنگاه می‌خوابید، دهقانها گرسنگی می‌کشیدند، امّا در همین وقت املاقدار و مقرّبانش حاصل زمین خود را با نرخهای خیلی گران به فروش می‌رسانیدند. نهایت، پس از گرفتن پیشکش، املاکدار با اهل رکابش به سر خرمن می‌آمد. مقدار غلّه را با تخمین خود آشکارن از بودش زیاد مویین می‌کرد و خراج را هم به قیاس تخمین املاکدار مقرّر می‌نمودند. گاها چنین حادثه هم رویی می‌داد، که دهقان و یا آقسقّال به تخمیناً از بودش زیاد مویین کردن حاصل مقابلت می‌کردند. آن گاه اعتراضکنندگان را می‌زدند و حتّی به زندان می‌پرتافتند. املاکدار حاصل زمین کسان صاحب‌نفوذ و ثروتمند را به عوض رشوه از بودش خیلی کم نشان می‌داد. البتّه، هم در امارت بخارا و هم در دولتهای خانی خوقند و خیوه هر رتبه عملداران نیز دهقانان را غارت کرده، نصیبة خود را می‌رویانیدند».[80]مقام املاکدار بخارا یا سرکار خوقند بغایت سیردرآمد بود. «مداخل» هرسالة سرکاران خوقند در نیمة دوّم عصر 19 10-15 هزار صوم را تشکیل می‌نمود.

وقتی که ‌اندازها به شکل پول ستانده می‌شدند، امیر نرخ محصولات زراعت را مقرّر می‌نمود. اصولاً، وه‌ای می‌بایست به نرخ بازار برابر می‌آمد، ولی عملاً آن را خیلی بلند می‌برداشتند.

«در نتیجة این گونه ‌اندازغونداری دهقانانی، که در اصل در وقت ‌انداز‌اندازی تاراج دیده بودند، در وقت پرداختن پول ‌انداز تماماً خانویران شدند و مجبور گردیدند، که بعضیهاشان زمینهاشان را با نرخ ارزان به بایها فروخته، بعضیهاشان هیوانات کاری و اسباب خانه‌اشان را فروخته پول ‌انداز را دهند. حتّی بعضی دهقانان مجبور شدند، که پسر و دخترهاشان را به بایها فروخته، «قرض حکومت» را ادا نمایند، یا این که دخترهاشان را با نام «دخترخانه» و پسرهاشان را با نام «غلام‌بچه» به حکومت به جای ‌انداز بها کرده دهند».[81]

 

هوال کارندگان زمین باز هم بدتر بود. آنها، عادتاً، باید تا سه‌یک حاصل را می‌پرداختند، ولی چنین رسم گردیده بود، که برای کارندگان فقط از پنج یک حصّه ‌هاسیل باقی می‌ماند (حصّة ‌هاسیلی، که کارنده می‌گرفت، همچنین وابسته به آن بود، که او با چاروا و آلات خود کار کرد و یا از آن خوجئین را استفاده نمود). به زمّ این، حصّة ‌کارنده از قسمت بعد ادای خراج ماندن حاصل مویین کرده می‌شد. سال 1843 در ناحیة بخارا ادریسبایی نام شخص از ملکی  ملّا فاضلجان قطعة زمینی را به اجاره گرفت. در عهدنامه چنین گفته شده بود: «…به عهده می‌گیرم، که این زمین را پارو داده، شدگار کرده، خوب کشت می‌کنم، باغات و درختان را پروریده، سبز و خرّم نگه می‌دارم. از تمام حاصلاتی، که از 14 طناب زمین ذکرشده می‌روید، نصفش از آن من و نصف دیگر از آن فاضلجان نامبرده خواهد بود. گفت و فرمان ملّا فاضلجان را بی‌چون و چرا به جا می‌آرم و هر وقت، که سهل‌انگاری کرده، در این زمین کار نکنم، بگذار زمین ذکرشده را از من پس بگیرند…».[82] همچونین دو دفعه ستانیدن خراج به تعامل درآمده بود: بار اوّل از تمام حاصلات و بار دوّم از حصّة ‌کارندة زمین، که مجبور بود همة سپارشات صاحب زمین را بی‌گفت و گو اجرا نماید. خصوصاً، وقتی که کارندگان در اختیار اجارگیران زمین کار می‌کردند، حال باز هم تباهتری به سر آنها می‌آمد: اجارگیران قطعه‌های کلان زمین از آنها به فایدة خود حصّة ‌علاوگی حاصل را «فشرده» می‌گرفتند. اجارگیر زمین نه فقط دهقانان جداگانه، بلکه یک گروه دهقانانی هم بودند، که زمین را شریکانه (پیکال) کشت و کار می‌کردند. این طریقه شرکتها از آن سبب به وجود آمده بودند، که اکثر دهقانان جفت گاو و آلات کشاورزی نداشتند. حصّة ‌پیکال در بین شرکت‌کنندگان آن از روی سهم مالی تقسیم کرده می‌شد. در نتیج  عضو بینواتر پیکال، که عرق جبین ریخته کار می‌کرد، قوت لایموتی را صاحب می‌گردید.

در قطار دهقانان، بی‌زمین مردی‌کاران هم بودند، که مورد استثمار سخت قرار گرفته، مزد ناچیزی به دست می‌آوردند.

دیهقانان بسیار ‌اندازهای علاوگی نیز می‌پرداختند. مانند «میرابانه» (برای آبیاری زمین) ، «علفپولی» (برای یونچققزار) ، «قوش‌پولی» (برای جفت گاو) ، «یکسری» (برای هر سر چاروا، از قبیل اسپ، خر و برزه‌گاو) ، اینچنین برای چیدن هیزم، گذشتن از پول و غیره ‌اندازهای نو پیدا شده، احوال گروههای استحصال‌کنندة مملکت را باز بیشتر وزنین می‌گردانید. چنان که ا. ا. سیمیاناو درست قید می‌کند، «…باری، که به دوش دهقان اذیتدیدة بخارا گذاشته می‌شد،    در واقع هم طاقت‌فرسا بود»[83]

برای اهالی کوچی و نیمکوچی مالیات از همه میانشکن «زکات» به شمار می‌رفت. این نوع مالیات اصلاً می‌بایست از چل یک قسم چاروا را تشکیل می‌داد. امّا عملاً تماماً طور دیگر بود. به قول یکی از شاهدان، جمع کردن زکات «…در خوقند با چنان سوییستیعمالها صورت می‌گرفت، قرغیزهای آن جا هر سال قریب از بیست یک قسمت چاروای خود را می‌دادند»[84].

در میانه‌های عصر 19 زکات را بیشتر به شکل پول می‌گرفتگی شدند. سرچشمه‌ها اطّلاع می‌دهند، که در دولت خانی خوقند جمع کردن زکات به یک نوع عزیمت نظامی عاملان خراج به نشیمنگاه قرغیزها تبدل یافته بود. قرغیزها هر گاه به مقابل جمع‌کنندگان زکات سر می‌برداشتند. در    این صورت دسته‌های کلانتر نظامی فیریس-تاده، غیر از زکات «امانپولی» هم می‌ستاندند.[85]

به دهقانان لازم می‌آمد، که مجبوریّتهای گوناگون را نیز ادا نمایند. یکی از مجبوریّتهای خیلی وزنین حشر بود. این اصطلاح در آن زمان کارهای مجبوریی را، کی  دهقانان باید اجرا می‌کردند، افاده می‌نمود. ساختن و تعمیر کردن کانالها، انشائاتها، راهها، اینچنین کشت و کار و نهالشینانی در زمینهای امیر یا خان از همین قبیل کارها به شمار می‌رفت. گاها در یک حشر تا 10 هزار کس اشتراک می‌کرد. دهقانان  وظیفه‌دار بودند، که به حشر با خر و اسپ، ارابه و اسباب و ابزار خود حاضر شوند. در خانی خوقند مقرّر گردیده بود، که هر یک دهقان باید سه روز در حشر شرکت می‌نمود، خوراک آدمان و خاشاک چاروا را خان به ذمّة خود می‌گرفت. البتّه، خرج خان احیاناً رعایت می‌شد. به هر حال، بسیار دلیلهای واقعه موجودند، که در ملک شهرِ سبزدهقانان هنگام حشر از حساب خود خوراک می‌خوردند و در قراتیگین مدّت حشر تا 15 روز می‌کشید. حشر هم یک واسطة فایدة علاوگی به دست آوردن عملداران امیر گردیده بود. این را استاد س. عینی در تصویر حشر کانال تومن شافیرکام خیلی خوب نشان داده است[86].

به زمّ این خراج و مجبوریّتهای معمول باز بسیار ‌اندازهای دیگر نیز موجود بودند. آنها مخصوصاً در دورة عملیات حربی وسعت زیاده پیدا می‌کردند. یکی از همین قبیل ‌اندازهای فوق‌العادّه جل بود، که پرداختن آن برای اهالی خیلی گران می‌افتاد. یک مؤلف معتبر روس در در بارة خانی خوقند در آوان همراه شدن به روسیه چنین نوشته است: «…در وقت جنگ و یا با میل خان یا خود بیکها فقرا به دادن باج و خراجهای از حد زیاد مجبور کرده می‌شوند، در این وقتها از مورد استفاده برده دزدی می‌کنند و برای همین هم از مردم به حجم زیادتر (مالیات) می‌ستانند، آقسقّال ده یا محله مدزدد، جمع‌کنندة خراج مدزدد، بیک مدزدد، خزینه‌دار خان مدزدد، خان فقط با همین قناعت می‌کند، که مقدار تعیینکردة او پرّه جمع آورده و سپرده شود»[87].

دیگر از ‌اندازهای از همه گرانترین «چوبپولی» بود. وه‌ای حتّی از ینتاق هم گرفته می‌شد. اهالی خانی خوقند بی اجازت عملدار حتّی خار در صحرا روییده را هم نمی‌توانست جمع کند.

در ملکهای کوهستانی بخارای شرقی اهالی را مجبور می‌کردند، کی  برای حاکمان و عملداران هیزم تییار سازند.

در خوقند دولت حتّی از عقد نکاح و تقسیم میراث یا خواجگی نیز ‌انداز می‌گرفت (در ولایتهای دیگر این نوع ‌انداز را به قاضی می‌دادند). از آسیاب و جواز، همچنین در سر پول و گذرگاهها برای بار و چاروا «باج» ستانده می‌شد. اهالی شهر و دهات در وقت چیزی را فروختن غیر از «زکات» (از چل یک حصّة ‌نرخ مال) ‌انداز علاوگی بازار «تگیجایی» را هم می‌پرداختند. عموماً و در موردهای مخصوص به فایدة حکومت محلی ‌انداز جمع کرده می‌شد، ضمناً به همة نمایندگان حکومت پول دادن لازم می‌آمد. همچنین برای روحانیان و مسجدها ‌اندازهای گوناگون وجود داشتند، خصوصاً «ده‌یک» یا «عشر» به ‌انداز‌دهندگان گران می‌افتاد[88].

در یکی از منبعهای خطّی خوقند چنین خبر داده می‌شود: «در خوقند از قدیمولییام عادتی به تعامل درآمده بود، که مطابق آن علما، قازیها، سپاهیان و نوکران از دادن خراج و ‌انداز طنابانه از باغ انگور، کشت یونچققه و درختزارشان آزاد بودند». ولی، از بس که طنابانه ‌انداز مویین بود، در سال فراوان‌حاصلی حصّة ‌از حدّ اعتدال ازافن حاصل گرفته می‌شد[89].

جمعاوری ‌انداز را اکثر وقت به اجارداران وامیگذاشتند. به قول ا. ک. گیینس در دولت خانی خوقند، که جبر و ستم، بیدادگری و خودسری حکمفرما بود، «…این طریقه جمع کردن ‌انداز برای مورد استثمار بی‌ترتیبانه، بازداشتنشونده و از نظارت بیرون قرار گرفتن خلق بهانه‌ای می‌گردید [90]. این حادثه را به امارت بخارا و دولت خانی خیوه هم نسبت دادن ممکن است [91].

زیکر تمام خراج و مالیات و مجبوریّتهای مخصوصی، که در ولایتهای مختلف آسیای میانه معمول گردیده بودند، در این بیان مختصر ما غنجایش نخواهند یافت. خراج و مالیاتهای علاوگی و مجبوریّتهای گوناگون محنتی، علی‌الخصوص، در بخارای شرقی حدّ و حساب نداشتند.

 

چونین بود احوال گروههای استحصال‌کنندة دهات. امّا وضع زندگی شهریان از این بهتر نبود. از دست حکمرانان حریص و آزمند نه فقط اهالی عادّی شهر، بلکه طبقه‌های دولتمند و بایستیتات، از جمله، تاجران هم اذیت می‌کشیدند. موافق سخنان یکی از شخصان بامعرفت خجند، که سال 1824 گفته است، فقط آنانی، که در خدمت امیر یا حاکم مرتبه‌های بلند را صاحب شده‌اند و هم جمع‌کنندگان ‌انداز از حال خود قانعند[92]. چنان که محقّق با وضعیت آسیای میانه به خوبی شناس روس در میانه‌های عصر 19 نوشته است: «…خود خلق در نهایت قشّاقی و مظلومی زندگی به سر می‌برد»، امّا دولتمندان «دارایی خود را از صاحبانشان (حاکمان-ب. غ .) پنهان می‌کنند، که به حرص آنها نرسند، تا در ناآمد کار مورد غارت آنها قرار نگیرند، زیرا این صاحبان…اصلاً بیدادگرند، از چیزی اندیشه نمی‌کنند، خودسرانه و بی‌وجدانانه به دارایی تابعانشان اختیارداری می‌نمایند» [93]. خود حیات آدمی هم، به تعبیر شاعر فیلسوف عبدالقادر بیدل «بر سر مجگان چو اشک ایستاده» بود، زیرا ظلم و استبداد و بیدادگری حدّ و حساب نداشت و ممکن بود، که هر کسی بدون تحقیق و حکم به قتل رسانیده شود.

به بالای این همه سختی و تلخیهای روزگار خرافات و تعصّب حکمفرمایی می‌کرد. چنانچه، در دولت خانی خوقند هنگام ساختمان کانال آب قطعه‌ای را رخنه کرده، به راه دیگر جاری شد. عملداران خان، که به کار ساختمان نظارت می‌کردند، از بین کارگران همة کسان «توختسین» نامداشته را دعوت کرده، فرمودند، که آنها را زنده به زمین گورانند، تا راه جریان آب بازداشته شود [94].

«در وقت بها دادن به وزنینی ‌اندازها، – گفته است ک. مرکس، – چندان مبلغ مقرّری آن را نه، بلکه طرز ستاندن و خرج کردن ‌اندازها را باید در نظر گرفت. طرز ستاندن ‌اندازها در هندوستان نفرت‌آور است و اگر به طریق مثال خراج زمین را گیریم، در نتیجة طرز موجوده، از احتمال دور نیست، که محصولات از جمع‌آوری دیده بیشتر نابود می‌گردد. آن چه عاید به خرج ‌اندازهای غنداشتشده باشد، گفتن کافیست، که یگان حصّة ‌ان در شکل بناهای سودمند جمعیّتی، که نظر به هر جای دیگر، برای کشورهای آسیا ضرورند، به خلق برنمیگردد» …[95] ین سخنان پرارزش برای آسیای میانه نیز کاملاً مطابقت دارند. درآمد سالانة زمین، خراج و مالیات جمع‌شده همه تماماً برای افزودن ثروت صنف فئودالان، برای تأمینات دستگاه ادارة دولت، که آلت استثمار و غارت مردم بود، برای قوّه‌های عسکری، که همچون آلات فرو نشاندن نارضایتی عامّة خلق خذمت می‌کرد، صرف می‌شد.
موباریزة صنفی
هالی شهر بخارا و ناحیه‌های اطراف آن بارها به مقابل امیران منغیت شورش برداشتند. این قبیل شورش، از جمله، در سال 1758 برپا گردیده، شورشچیان در کوچه‌های شهر سنگرها ساخته بودند. شورش دیگر سال 1785 سر زد، که اشتراکچیان آن بیشتر از هزار نفر، ظاهراً، نمایندگان صنف حکمران را به قتل رساندند[96].

سال 1810 در بخارا قحطی رویی داد. قیمتی و گرسنگی سر شده، به سر مردم عذاب و عقوبتهای زیادی آمد. دربار امیر برای سبکتر گردیدن وضعیت نهایت سخت اهالی یگان چاره‌ای ندید. آن گاه شهریان باشوبامده میدان ریگستان را فرا گرفتند. امیر به هراس افتاده، از شهر فرار نمود. عاقبت آشوب خلق با زوری فرو نشانده شد.

ز روی بعضی مدرکهای غیریموستقیم شور و آشوبهای خلقی در سال 1819 یا 1820 نیز به وقوع آمده بودند[97]. جنبش کلان خلقی سال 1821 در قسمت میانة وادی زرافشان بین سمرقند و بخارا (در میانکال) به عمل آمد. در این جا طایفه‌های نیمکوچی ازبک ختاییقیپچاقها زندگی می‌کردند. تزییق ‌اندازها، مصادره‌های دائمی، به خذمت حربی سفربر کردن مقدار زیاد مردان قبیله‌ها – همة این یکجایه اهالی میانکال را نهایت به شور آورد. سال 1821 حکومت دوباره به سربازی آدم گرفتن را سر کرد. کاسة صبر ختاییقیپچاقها لبریز شده، نارضایتی آنها به شورش آشکارا فرو ریخت. قرقلپاقهای ساکن این محل نیز به شورشچیان همراه شدند. تمام طایفه‌های ناحیة بین سمرقند و کتّقورغان به زیر لوای شورشگران درآمدند. شورشچیان مأموران امیر را رانده، کتّقورغان، چلک، ینگیقورغان و دیگر شهر و دیهه‌های گردو اطراف را ضبط نمودند. کمبغلان این جایها هم به صف شورشگران داخل شدند، امّا اعیان و اشراف برای کمک به امیر رو آوردند. شورشگران به طرف سمرقند حرکت نمودند. امیر به کتّقورغان حمله آورده، آن را ضبط کرد و اهالی را از دم تیغ گذرانید. شورشگران از خوقند، شهرِ سبزو دیگر ملکهای دشمن امیر هیدر مدد خواستند. امّا اتّفاقچیان بین خود موافقت حاصل نکرده، به طور پراکنده عمل می‌نمودند. ختاییقیپچاقها خواستند به بخارا ضربه زنند، ولی به این موفق نشدند. شورشیچیان کوشش کردند، که دهقانان ناحیه‌های گوناگون را به طرف خود کشند. این هم نشد. آخرالامر قوّه‌های اساسی شورشچیان از هم پاش خورد و آنها اصول مدافعه‌ پسسیو را پیش گرفتند. در همین وضعیت سال 1825 امیر هیدر مهمترین نقطه‌های مقاومت شورشچیان را اشغال نمود[98].

در سالهای 1840-1842 مناسبت بین امارت بخارا و دولت خانی خوقند خیلی تیز و تند گردید. وقتی که در سال 1840 خان خوقند از خوف هجوم قشونهای بخارا به ترس افتاده، خجند را داد، در خوقند شورش به عمل آمد. به شورش ‌خواجه ‌قلندر مسگر سرداری می‌کرد. هزاران کمبغلان شورشگر با راهبری این مرد شجاع عملاً پایتخت مملکت را اشغال نمودند. آنها منزلهای عملداران خان را به خاک یکسان کرده، سفیران بخارا را نیز ایمن نگذاشتند.

 

چ نوعی که تاریخ خوقند اطّلاع می‌دهد، همة عملداران نظامی و غیرینیزامی «به گوشه‌ها پنهان شدند». سپس، شورشچیان دربار خان را احاطه نمودند. دایره‌های حکمران فقط با مکر و فریب و دشواریهای زیادی توانستند، که این شورش را فرو نشانند. ولی سببگار اساسی سر زدن شورش، پیش از همه، ظلم و ستم بی‌رحمانه از بین برده نشد. این بود، که سال آینده باز شورش خلق به وقوع آمد. وه‌ای چنان وسعت پیدا نمود، که خان به هراس افتاده از خوقند فرار کرد. جنبشهای خلقی در خوقند سال 1842 وقت هجوم قشونهای بخارا نیز به عمل آمده بودند[99].

در آخر سالهای چلم (احتمال سال 1847) شورش ساکنان شهر تاشکند برپا می‌گردد. آن وقتها شهر تاشکند تحت تصرّف خانی خوقند قرار گرفته، در آن جا نمایندة بزرگزادگان در سر ادارة دولت خوانی نشستة قپچاق-عزیز پروانه‌چی حکمرانی می‌کرد. او بارها به مقابل شهر ترکستان لشکر کشیده، در نتیجة جنگهای دور و دراز طاقت‌فرسا خزینه را خالی کرده بود. به این سبب، در مشورت حاکم با اعیان و اشراف تاشکند قرار کرده شد، که علاوه به ‌اندازهای معمولی از اهالی شهر و دهات اطراف به طریق فوری ‌انداز فوق‌العادّة پولی جمع کرده شود. اهالی شهر، که از جبر دائمی و تزییق بی‌رحمانة عزیز پروانه‌چی حالشان تباه می‌شد، همیشه به عصیان آماده بودند. قهر و غضب خلق به نهایت خود می‌رسید. جمع‌آوری ‌انداز نو کاسة صبر مردم تاشکند را لبریز نمود. ساکنان شهر به جمع‌کنندگان ‌انداز درافتادند و پولهای ستاندة آنها را کشیده گرفتند. در بسیار محلها سنگرها به وجود آمدند. یکی از مرکزهای مهمّ شورش رستة مسگران بازار تاشکند بود. حاکم شش روز با کمک توپ و تفنگ زور زده، بسیار مرکزهای شورش را ضبط کرد، ولی فرو نشاندن شورش برایش میسّر نگردید. شورشگران قوّة نو جمع کرده، تمام شهر را اشغال نمودند. حاکم فرصت گریختن نیافته، در درون قلعة شهر پنهان شد. شورشگران همراه قشون حاکم ناحیة همسایه قُرمه عزیز پروانچی را از شهر راندند.

چونان که از سرچشمه‌ها معلوم می‌شود، نیروی اساسی حرکت‌دهندة این شورش کمبغلان شهر بودند، هرچند که در آن شهریان دارا و نمایندگان جداگانة اعیان و اشراف از حکومت خوقند ناراضی نیز اشتراک داشتند. عامّة خلق موفق شدند، که ‌اندازهای نو خیلی گران را بیکار کنانند و گماشتة نفرت‌انگیز خوقند را از شهر بیرون کنند[100].

تایفه‌های جنوب و شمال قرغیزستان و قزاقها نیز چندین بار بر ضد یوغ اسارت خوقند سر برداشته بودند. در جریان این شورشها محنتکشان کوچ‌نشین اکثر وقت با دهقانان و شهریان مظلوم متّحد می‌شدند [101].

موباریزة صنفی در ناحیه‌های جداگانة کوهستان پامیر غربی هم با شدّت تمام دوام می‌کرد. در ابتدای سالهای 60-م دهقانان شغنان، روشان و وخان شورش برداشتند، که به آن شیخزادة روشانی سرداری نمود. شورشگران نشیمنگاه میر روشان قلعة وامه را به دست درآوردند. سپس، آنها به سوی قرارگاه حاکم شغنان قلعة برپنج حرکت کرده، قشون آن را تارمار نمودند. تمام دارایی حاکمان در بین دهقانان تقسیم کرده شد. این شورش فقط پس از آن که حکمران کلّ بدخشان به پامیر غربی قوّة زیاد حربی فرستاد، شکست خورد [102].

یکی از کلانترین و پُردوامترین شورشهای عصر 19 شورش ترکمنهای خوارزم در سالهای 1855-1867 می‌باشد. همچنین شورش دهقانان بینوا با سرداری مزدور محمّد فنا را، که سالهای 1858-1859 در خانی خیوه به عمل آمده بود[103]، می‌توان خاطرنشان کرد.

ما فقط چندی از لحظه‌ها و لوحه‌های مبارزة صنفی در نیمة دوّم عصر خ8-نیمة اوّل عصر 19 جریان داشتة دولتهای آسیای میانه را ذکر  نمودیم. موج پروسعت شورشهای خلقی گاها سراسر آسیای میانه را فرا   می‌گرفت. امّا مورخان دور آنها را نادیده می‌نگاشتند. این، در واقع، خصوصیت تاریخ‌نگاری فئودالی شرق است. این است، که ما در بارة آنها اکثراً از روی معلومات و علامتهای غیریموستقیم آگاه می‌شویم و قضاوت می‌کنیم. تاریخ‌شناس مشهور ساویتی پ. پ. ایوانف از خصوص حرکتهای خلقی عهد امیر دانیال سخن رانده، نکته‌سنجانه خاطرنشان کرده بود: «مورخان بخارا، که این واقعه‌ها را برایمان نقل می‌کنند، آنها را اساساً همچون لوحه‌های مبارزة فئودالان محلی بر ضد حکومت خوانی به قلم می‌دهند. ولی باید قید کرد، که اعیان و اشراف محلی در مبارزة ضد خان قریب تماماً به فوجهای دهقانان تکیه می‌نمود و سرانجام این مبارزه هم محض به فعالیّت آنها وابسته بود. از این رو، فرض کردن ممکن است، که بیشترین لوحه‌های مبارزة مسلّح در امارت بخارای عصر خ8 مهمترین عنصرهای حرکتهای خلقی یا دهقانی را در خود نهفته بودند، فقط فرق در این بود، که فئودالان محلی از روی منفعتهای محدود صنفی خود به آنها سرداری می‌کردند و از آنها استفاده می‌بردند»[104]. این فکر بغایت عمیق و پرمعنیست. با وجود این، می‌توان به آن علاوه نمود، که ان  گفتها  به نیمة اوّل عصر 19 نیز کاملاً نسبت دارند.

چ نوعی که از مثالهای آورده شده عیان می‌گردد، حرکتهای خلقی آندوره، اساساً، خصوصیت اگرری داشتند. ضمناً دهقانان تاجیک و ازبک اکثراً با قومهای کوچی و نیمکوچی ازبک، قرغیز و قزاق یکجایه عمل می‌نمودند. منفعتهای صنفی و مبارزة یکجایه طبقاتی بر ضد ظالمان عمومی مانعه‌های طایفوی و نجادی را شکسته، محنتکشان را با هم متّحد می‌ساخت.

در برابر شور و آشوبهای اهالی دهات شورشهای شهریان نیز به عمل می‌آمدند. جنبشهای هم دهات و هم شهر به طور ستیخیوی و غیریموتشکّیل سر می‌زدند و دوام می‌کردند، امّا در شورشهای شهریان گاها عنصرهای متشکّلی پدیدار می‌گردیدند. همة شورشها خصوصیت محلی داشته، تمام خاک دولت خانی را فرا نمی‌گرفتند و از این رو قسم اساسی اهالی مملکت از مبارزة فعالانه در کنار می‌ماند، که این حالت به حکومت برای فرو نشاندن این و یا آن آشوب خلق امکان مساعد فراهم می‌آورد.

یدیالوژی حرکتهای خلقی آن دور به ما کم معلوم است. عادتاً، شورشگران در نزد خود مقصد می‌گذاشتند، که به برهم دادن سوییستیعمال و ناانصافیهای از حد زیاد نمایندگان حاکمیت دولتی، از سر کار دور کردن عملداران و حاکمان جداگانه، بهتر کردن احوال مادّی و غیره موفق شوند. از این بیشتر مقصد و وظیفه نمی‌گذاشتند. عقبماندگی شعور صنفی خاص آن زمان در این ساحه نیز واضح و روشن ظهور می‌کرد.

[1] گلکین ا. ، 1890، س. 191؛ شوبینسکیی پ. ، 1892، س. 380-386.

[2] mوyوndorff j. ، 1826 ، س. 196-197؛ خنыکاو ن. و. ، 1843، س. 75-76.

[3] ما به مسئلة سکونت تاجیکان در افuانستان دخل نمی‌کنیم. برای سالهای سیووم عصر 19 م. ایلفینستان (اوlphinstonو م. ، 1839، 1، ر. 403-422) منظرة خیلی پرّه و مفصل را تصویر می‌نماید. موافیr معلومات ن. ا. کیسلیکاو تاجیکان اهالی اصلی ولایتهای شمالی و rیسمن مرکزی افuانستان بوده، از جهت میrدار دوّمین خلr این مملکت به شمار می‌روند -تخمیناً 2 میلیون و 300 هزار کس (کیسلیکاو ن. ا. ، 1957، س. 149). از روی معلومات دیگر در افuانستان rریب سه میلیون تاجیکان اrامت دارند -نیگ .: مسّان و، م. ، رامادین و. ا. ، 1، 1964، س. 10.

[4] گریبینکین ا. د. ، 1872، و. س. 54.

[5] ز روی حساب میربدولکریم بخاری در ناحیة میانکال و ثمرrند چه rدر، که موrیمیها باشند، همان rدر کوچیها بودند (mir aیdoul kوrim یoukhary، 1876، س. 77).

[6] برای خانی خوrند به سبب نااستواری حدودش آوردن حتّی چنین رrمهای تخمینی هم امر محال است. رrم یک و نیم – دو میلیون اهالی، که در کتاب بی ذکر نام مؤلف برای سال 1840 آورده شده است («آبازرینی کاکندسکاگا خنستوه و نыنیشنیم اگا ساستاینی»، 1849، س. 191) ، به مثل رrم سه میلیون» اهالی، که تrریبن برای همان وrتها والف ذکر نموده است (wolf j. ، 1846، س. 353) به تفتیش دrیr احتیاج دارد.

[7] ردلاو و. و. ، 1880، س. 12.

[8] اماچ زمین را به چوrوری 40-45 سم شدگار می‌کرد و در این زمان آن را کاواک و نرم هم می‌نمود. آکادمیک ا. ف. میدّیندارف (1882، س. 229) چنین اrیده‌ای داشت: «{ انگام شدگار امیr وه‌ای، البتّه، زیرخاک را هوا می‌دهد و از سپار گردان چنین برتری مهم را داراست، که خاک زمین پس از شدگار آماچ در زیر آفتاب سوزان آن rدر سخت خشک نمی‌شود».

[9] مفصّلن نیگ .: خنыکاو ن. و. ، 1843، س. 121-123، 129-130، 137-139؛ افریماو ف. ، 1950، س. 26.

[10] میدّیندارف ا، ف. ، 1882، س. 402.

[11] وزعیّت خواجگی rیشلاr آسیای میانة آنوrته هنوز تدrیrکنندة خود را انتظار است. بسیار مدرکهای مهم در حسابات سییاهان، حجّتهای آرشیوی روسیه و آسیای میانه پراکنده‌اند، بیانات متخصصانی، که پس از همراهشوی آسیای میانه به روسیه داده‌اند، همچنین نشریه‌های اتنوگرافی در این بابت ارزش مهمی دارند. از جمله، نیگ .: برادسکیی م. ، 1872، 1875؛ میدّیندارف ا. ف. ، 1882؛ شاهنزراف ا. ا. ، 1908؛ یوفیریف و. ا. ، 1925؛ کیسلیکاو ن. ا. ، 1947؛ کرمیشیوه ب. خ. ، 1954؛ سوخریوه آ. ا. ، بیکجاناوه م. ا. ، 1955؛ رحیم‌اف م. ر. ، 1957؛ اندرییف م. س، پسرچیک ا. ک. ، 1958؛ ارشاو ن. ن. ، 1960؛ اسینبایف ک. ، 1961؛ تدجیک کرتیگینه ا دروازه، وыپ. 1-1966، وыپ. 2 – 1970، وыپ. 3 – 1976، «آچیرکهای اتنوگرافی»، 1969 و بسیار اثرهای دیگر.

[12] ردلاو و و. ، س. 39؛ سیمیاناو ا. ا. ، 1960 ا، س. 1001. 48.

[13] بیکچورین م. . 1916. س. 303-304.

[14] سیمیاناو ا. ا. ، 1960 ا. س. 1002.

[15] خنыکاو ن. و. ، 1843، س. 55. راجع به راه مرکّب تشکّل را پیمودن اهالی بخارا و در آن اشتراک داشتن ازبکان نیگ .: سوخریوه آ. ا. ، 1958، س. 74 و دوامش، 1966، س. 113 و دوامش.

[16] میییندارف ا. ف. ، 1975، س. 95.

[17] {امان جا، س. 105.

[18] سوخریوه ا. ، 1958؛ 1962؛ 1966.

[19] تورسوناو ن. ، 1967؛ مختاراف ا. ، 1964؛ 1975.

[20] پشینا پ. ا. ، 1868، س. 139.

[21] «راجع به وضعیت کنونی»، 1826، س. 177-178.

[22] موختاراف ا. ، 1964، س. 72، 75.

[23] مه‌یف ن. ، 1876؛ خاراشخین ا. پ. ، 1876؛ گیینس ا. ک. ، 1898؛ دابرامыسلاو ا. ا. ، 1911؛ آزاده‌یف ف. ، 1959؛{آجییف ه. ، 1960؛ نبی‌اف ر. ن. ، 1966.

[24] لینین و. ا. ، اثرها، ج. 3، س. 58

[25] پیتراوسکیی ن. ف. ، 1874؛ براداوسکیی م. ا. ، 1875، س. 15-17؛. 29-31

[26] سوخریوه آ. ا. ، 1962، س. 142.

[27] نیگ .: مثلاً، کرتکایی آپیسنی. ، 1823، س. 7-8.

[28] یوناو پ. پ. ، 1932، س. 44-75؛ بوبناوه م. ا. ، 1975.

[29] سوینسکایی ک. ، 1851، س. 149؛ جوکاوسکیی س. و. ، 1915، س. 112-113؛ مسلاو آ. و. ، 1955، س. 47-48؛ خلفین ن. ا. ، 1974، س. 47-60 و uیره.

[30] معلومات را در این خصوص از تهrیrات گوناگون راجع به خانی خوrند به دست آوردن ممکن است، که بعضی از آنها در بالا ذکر یافته‌اند. {امچونین نیگ: باگاسلاوسکیی، 1842، س. 21. آبازرینی. ، 1849، س. 124-125؛پاتنین ن. ا. ، 1856، س. 278؛ مکسیماو، 1860، س. 74؛ وریوسکیی ا. ب. ، 1868، س. 137؛ کروزی چ. ا. ، 1872 و بسیار تألیفات دیگر. مخصوصاً سندهای با کار معدن الاrمند از آرشیو خانهای خوrند جالب دیrrت می‌باشند- نیگ .: ترایتسکیه ا. ل. ، 1968، س. 353-354، ش 2507-2522.

[31] لیتوینسکیی ب. ا. ، 1949.

[32] مرکس ک. ا اینگیلس ف. ساچ. ، تام. 3، س. 52.

[33] ترایتسکیه ا. ل. ، 1968، س. 278-279، ش 1878، 1879، 1883؛ س. 311-322 (ش2160-2272).

[34] پشینا پ. ا. ، 1868، س. 139-140. اینچنین نیگ .: پشینا پ. ا. ، 1867، س. 121. معلومات مشابه از این بروrتّر در بارة دولت خانی خوrند در حسابات خارونجیی پاتنین ن. ا. موجود است. در اثر بی‌امضای «آبازرینی کاکندسکاگا خنستوه و نыنیشنیم اگا ساستاینی» (1849) ، «زواد خشتسازی خان» و «فابریکة کاuزبراری» «کارخانة منوفکتوری» نامیده شده‌اند. آبازرینی. ، 1849، س. 213.

[35] نیبالسین پ. ا. ، 1865، س. 36. {امین تریrه، هr به جانب بنکاو ا. و. نیست. او نادرست تأکید می‌کرد، که معلومات عاید به کارگاههای پراکندة 1138-صناعتی فrت در پشینا پ. ا. موجود است، نیگ .: بنکاو ا. و. ، 1969، س. 97.

[36] ویلیمیناو-زیرناو و. و. ، 1853، س. 20، 71.

[37] گریبینکین ا. د. ، 1-872 ا، س. 31.

[38] راجیع به بنک در خواجگی rیشلاr همچون بیعانه نیگ .: ایوانف پ. پ. ، 1937، س. 38-40.

[39] ینی س. ، 1970، س. 156-157.

[40] ینی س. ، 1961، س. 97.

[41] در بارة سودخورها و مردم را uارت کردن آنها همچنین نیگ: عینی س. ، 1960، س. 524-531.

[42] مرکس ک. ا اینگیلس ف. ، ساچ. ، ت. 25، چ. 2، س. 145.

[43] ازاده‌یف ف. ، 1959، س. 24-25.

[44] مرکس ک. ا اینگیلس ف. ، ساچ. ، ت. 21، س. 406.

[45] خنыکاو ن. و. ، 1843، س. 161.

[46] میناو ا. م. ، 1959، س. 50-51؛ بنکاو ا. و. ، 1960، س. 99.

[47] مرکس ک. ا اینگیلس ف. ساچ. ، ت. 3، س. 50-51.

[48] خاراشخین ا. پ. ، 1876، س. 41، 96؛ راجع به بازار خوrند و خصوصیتهای آن نیگ .: فیدچینکا ا. پ. ، 1875، س. 48.

[49] بیکچورین م. س، 1871، س. 218؛ مختاراف ا. ، 1964، س. 81-87.

[50] سوخریوه آ. ا. ، 1966، س. 43.

[51] یلاوه به اثرهای سوخریوه آ. ا. نیگ .: سیمیاناو ا. ا. ، 1960، س. 1009-1010؛ ریمپیل ل. ا. ، 1962. س. 237-247. میrدار کاروانسرایها همه وrت تuییر می‌یافت، یعنی می‌افزود (موrایسه کنید با معلوماتی، که برای سالهای 20-ام عصر 19 موجود است).

[52] خنыکاو ن. و. ، 1843، س. 163.

[53] تیتیریونیکاو ا. ن. ، 1867، س. 39. موافیr معلومات س. ن. تروبینکاو – 20 کاروانسرایی و بازارهای سرپوشیده (متریالها…، 1869، س. 4).

[54] ابازرینی…، 1849، س. 213.

[55] کُشکیویچ ا. ، 1872، س. 52.

[56] بیکچورین م. س. ، 1871، س. 218؛ مختاراف ا. ، 1964، س. 82.

[57] رrم برای سال 1820 آوردة ا. ف. می‌ییندارف – پنجاه هزار (mوgوndorff j. ، 1826، ر. 160) به نظر موبالیuه‌آمیز می‌نماید.

[58] کاستینکا ل. ف. ، 1871، س. 23-24.

[59] وههاباو م. ، 1961، س. 60-61.

[60] خنыکاو ن. و. ، 1843، س. 93، 105.

[61] ردلاو و. و. ، 1880، س. 18-19.

[62] گریبینکین ا. د. ، 1872 ا، س. 26-30؛ سوخریوه آ. ا. ، 1966، س. 236-240.

[63] راجکاوه م. ک. ، 1963، س. 38.

[64] گریبینکین ا. د. ، 1872 ا، س. 26.

[65] فیزییف ا. ، 1970، س. 58-59.

[66] گریبینکین ا. د. ، 1872، س. 30.

[67] ین فیrره در همة نسخه‌های دستنویس موجود است، نیگ .: احمد مهدوم دانش، 1960، س. 33-34 (توضیح 4).

[68] در این خصوص نیگ .: برگینسکی ا. س، رجب‌اف س. ا. ، رامادین و. ا. ، 1953، س. 25.

[69] توسیف زیرین بیشتر به دلیلهای سند و وسیrه‌ها (مطبوع و نامطبوع) ، متریالهای آرشیو، اطّلاعات پیشتر و بعد به روسیه همراه شدن آسیای میانه دادة سییاهان و rیدهای اتنوگرافی (از خود ما و اتنوگرافها) اساس یافته است. در علم ساویتی به آموزش این مسئله برتالد و. و. و خصوصاً سیمیاناو ا. ا. (1929، 1954 ا) ابتدا گذاشتند. این مسئله در اثرهایی، که خصوصیت جمع‌بستی و عمومی دارند، همچنین در تدrیrهای مخصوص بارها مورد بررسی rرار گرفته است، از جمله نیگ .: عبدالرّحیماو م. ا. ، 1961؛ بهراماو ز. ، 1957؛ اسکندراف ب. ا. ، 1960، 1962؛ یولداشیف م. یو. ، 1959؛ کیسلیکاو ن. ا. ، 1940، 1954، 1967؛ میرزایف ک. م. ، 1954؛ محسناوه ک. 3. ، 1969؛ مختاراف ا. ، 1964؛ پلاسکیخ و. م. ، 1968؛ رحیم‌اف م. ، 1957؛ سوخریوه آ. ا. ، بیکجاناوه م. ا. ، 1955؛ ترایتسکیه ا. ل. ، 1969؛ اسینبایف ک. ، 1961؛{امرایف م. ، 1959؛ چخاویچ آ. د. ، 1961؛ آچیرکهای اتنوگرافی، 1969؛ یوسفاو ش. ت. ، 1964 و u.

[70] یفریماو ف. ، 1950، س. 18، 27.

[71]همد دانش، 1967، س. 39.

[72] ین حجّت در کتاب عبدالرّحیماو م. ا. ، 1961، س. 100، (حجّت 690) آورده شده است.

[73] {اجّتها، 1954، س. 209-217. اینچنین نیگ .: ویتکین و. ل. ، 1928، س. 17.

[74] ینی س. ، 1966، س. 40

[75] همد دانش، 1967، س. 87.

[76] بدورهیماو م. ا. ، 1961، س. 45، 95 (حجّت 483). {امچونین برای سالهای 20-م نیز ثبت گردیده است-نیگ .: کرتکایی آپیسنی، 1823، س. 7. از روی گفته‌های ردلاو و. و، که همراه rوشونهای روس بوده است، در وrت استیلای حکومت پادشاهی طنابانه را فrت به شکل پول می‌ستانیده‌اند (ردلاو و. و. ، 880، س. 92).

[77] بونکاو ا. و. ، 1960، س. 98.

[78] نیگ .: عینی س. ، 1960، س. 182؛ اینچنین چخاویچ آ. د. ، 1961؛ محسناوه ک. ز. ، 1969.

[79] سیمیاناو ا. ا. ، 1929، س. 12-25؛ سیمیاناو ا. ا. ، 1960، س. 999-1000؛ عبدالرّحیماو م. ا. ، 1961.

[80] در بیکی rورuان تپّه(در ابتدای عصر 20) بیک از هر باتمن (16 پود) برای خود یک پود، میراب از هر یک خرمن یک و نیم پود، داروuه از خرمن چار پود، املاکدار از هر باتمن یک پود می‌گرفتند (گویسکیی پ. ، 1919-1923، س. 65)

[81] ینی س. ، 1960. ، س. 88.

[82] {اجّتها، 1954، س. 192-193 (حجّت 42).

[83] سیمیاناو ا. ا. ، 1960، س. 1000. uیر از ‌اندازهای ذکرشده بسیار خراج و مجبوریّتهای دیگر نیز وجود داشتند-خوجّتها به این شهادت می‌دهند-نیگ .: یگانی ا. i، 1968، س. 29-30.

[84] ابازرینی…، 1849، س. 209.

[85] پلاسکیخ و. م. ، 1968، س. 107-111.

[86] ینی س. ، 1960، س. 77-78.

[87] خاراشخین ا. پ. ، 1876، س. 45.

[88] {اکومت در عمل عایدات این نوع ‌انداز را به مrسدهای گوناگون خرج می‌نمود. نیگ .: ایوانف پ. پ. ، 1940، س. 28، 98-99.

[89] نبییف ر. ن. ، 1961، س. 38-39؛ اینچنین نیگ .: یگانی ا. ا. ، 1968، س. 16 (ش 36). در بارة چنین رسم در خانی خیوه. نیگ .: ایوانف پ. پ. ، 1940، س. 28.

[90] گیینس ا. ک. ، 1898، س. 720-721. در بارة به اجاره دادن جمع‌آوری ‌انداز اینچنین نیگ. آبازرینی. ، 1849، س. 208، 216.

[91] راجیع به ظلم فئودالی در خانی خیوه – نیگ .: کن ا. ل. ، 1873 ا، 1873 ب؛ ایوانف پ. پ. ، 1937 ب، 1940، س. 26-29، 51-121؛ یولداشیف م. یو. ، 1959، 1966؛{اجّتها، 1967، س. 25-55، 79-296.

[92] نبییف ر. ن. ، 1961، س. 40.

[93] یrتیباس از خلفین ن. ا. ، 1960، س. 24.

[94] نبییف ر. ن. ، 1961، س. 41. در بارة rوربانی کردن آدمان هنگام کانالسازی و پیدایش این عادت خرافی نیگ .: باگامالاوه ک. ا. ، 1952، س. 112-115.

[95] مرکس ک. ا اینگیلس ف. ، ساچ. ، ت. 12، س. 531-532.

[96] چیخاویچ آ. د. ، 1954، س. 76-77.

[97] موختاراف ا. ، 1963، س. 34-46.

[98] در تهrیr این شورش ایوانف پ. پ. ، که همة منبعهای موجوده را به دیrrت آموخته است، خدمت پرارزشی دارد-نیگ .: ایوانف پ. پ. ، 1937 ا.

[99] نبییف ر. ن. ، 1961.

[100] برای تفصیل شورش نیگ .: نبی‌اف ر. ن. ، 1966، س. 62-76.

[101] وسینبایف ک. ، 1961، س. 44-51؛ استاریه کرگیزسکایی سّر، ت. 1، 1968، س. 293-298.

[102] یسکندراف ب. ا. ، 1960، س. 39-42.

[103] یولداشیف م. یو. ، 1966، س. 112-113.

[104] یوناو پ. پ. ، 1958، س. 112.

Инчунин кобед

avtorstvo-v-Google

هوقوق مؤلف و حقوقهای وابسته به آن

قانونی جومهوری تاجیکستان  در بارة حقوق مؤلف و حقوقهای وابسته به آن (اخبار مجلس عالی جمهوری …